دوشنبه 05 آبان 1404

  • تاریخ : 1393/02/17 - 09:14
  • تعداد بازدید : 11
  • تعداد بازدیدکنندگان : 11
  • زمان مطالعه : 2 ساعت و 45 دقیقه

کتاب دانشنامه قرآن و حدیثمنتشر شد

پیش گفتار

ستایش ، خداوندگارى را سزاست که ما را به این راه ، ره نمون گردید، که اگر او ره ننموده بود ، ما را توان هدایت یافتن نبود ! و درود خداوند بر آن راه نما به سوى او در شب ظلمانى ؛ کسى که گام هایش، در لغزشگاه هاى جاهلیت، هرگز نلغزید! و درود بر خاندان برگزیده و سرآمد و نیکوى او! و درود بر یارانش که بهترینْ یاران بودند ؛ دعوتش را لبیک گفتند و به محضرش شتافتند و در اجابتش گوى سبقت از همگِنان ربودند .

 نخستین پرسش در باره نگارش دانش نامه اى بر پایه معارف قرآن و حدیث، این است که: چنین اثرى، تا چه حد، براى جامعه امروز، ضرورى است؟ و آیا جوامع حدیثى موجود، براى تأمین نیازهاى پژوهشگران و علاقه مندان به آشنایى با معارف اسلامى، کافى نیستند؟

 براى پاسخ دادن به این پرسش، لازم است اشاره اى به مباحث زیر داشته باشیم:

 ۱. مهم ترین جوامع حدیثى که تا کنون نگارش یافته اند،

 ۲. نیاز جامعه امروز به معارف قرآن و حدیث،

 ۳. ظرفیت احادیث پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام براى پاسخگویى به نیازهاى معرفتى جامعه،

 ۴. ویژگى هاى دانش نامه پاسخگو به نیازهاى جامعه امروز،

 ۵. انگیزه تأسیس مؤسّسه علمى ـ فرهنگى دار الحدیث و ویژگى هاى دانش نامه قرآن و حدیث.

 یک. جوامع حدیثى

مقصود از جامع حدیثى، کتابى است که گستره اى بیش از یک موضوع دارد و ابواب، عناوین و روایاتى را در حوزه هاى متفاوت (همانند: فقه، اعتقادات، اخلاق، تفسیر و...) گزارش مى نماید.

 جوامع حدیثى را مى توان به سه دسته تقسیم کرد: جوامع حدیثى اوّلیه، جوامع حدیثى ثانویه، و جوامع حدیثى متأخّر:

 ۱. جوامع حدیثى اوّلیه

مقصود از جوامع حدیثى اوّلیه، آن دسته از منابع اند که تا قرن سوم هجرى نگارش یافته اند. این جوامع، به دو دسته قابل تقسیم اند:

 ۱ / ۱. جوامع حدیثى اوّلیه مکتب اهل بیت علیهم السلام

بر پایه اسناد موجود، تألیف این دسته از جوامع حدیثى، از دوران امامت امام رضا علیه السلام (م ۲۰۳ ق) آغاز شد و به دلیل محدودیت هاى سیاسى اى که براى پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام وجود داشت، متأسّفانه آمار دقیقى از آنها در دست نیست. برخى از جوامع حدیثى اوّلیه شیعه، عبارت اند از:

 ۱ . الجامع ، تألیف یونس بن عبد الرحمان (درگذشته در اوایل قرن سوم هجرى)،

 ۲ . الجامع ، تألیف احمد بن محمّد بن ابى نصر بِزَنطى (م ۲۲۱ ق)،

 ۳ . کتاب الثلاثین ، تألیف حسین بن سعید اهوازى (درگذشته در اوایل قرن سوم هجرى)،

 ۴ . نوادر الحکمة ، تألیف محمّد بن احمد بن یحیى اشعرى (درگذشته در قرن سوم هجرى)،

 ۵ . المحاسن ، تألیف احمد بن محمّد بن خالد بَرقى (م ۲۷۴ یا ۲۸۰ق).

 گفتنى است که از جوامع اوّلیه حدیثى شیعه، تنها بخش هایى از کتاب المحاسن بر جاى مانده است.

 ۱ / ۲. جوامع حدیثىِ اوّلیه اهل سنّت

پس از رفع ممنوعیت نگارش حدیث در اوایل قرن دوم، اهل سنّت، دیگر محدودیتى براى نگارش حدیث نداشتند و در مدّت حدود دو قرن، شمار قابل توجّهى «جامع حدیثى» پدید آوردند که بسیارى از آنها بر جاى مانده اند، از جمله:

 ۱ . الموطّأ ، تألیف مالک بن اَنَس حِمیَرى (م ۱۷۹ ق)،

 ۲ . مسند ابن حنبل، تألیف احمد بن محمّد بن حنبل شیبانى مَروَزى (م ۲۴۱ ق)،

 ۳ . صحیح البخارى، تألیف محمّد بن اسماعیل بُخارى (م ۲۵۶ ق)،

 ۴ . صحیح مسلم، تألیف مسلم بن حَجّاج نیشابورى (م ۲۶۱ ق)،

 ۵ . سنن ابن ماجة، تألیف محمّد بن یزید ماجه قزوینى (م ۲۷۳ ق)،

 ۶ . سنن أبى داوود، تألیف ابو داوود سلیمان بن اشعث سِجِستانى (م ۲۷۵ ق)،

 ۷ . سُنن النَّسائى، تألیف احمد بن شعیب نَسایى (م ۳۰۳ ق).

 ۲. جوامع حدیثى ثانویه

مقصود از جوامع ثانویه ، آن دسته از منابع اند که در محدوده زمانى قرن چهارم تا دهم هجرى نگارش یافته اند. این منابع نیز دو دسته اند:

 ۲ / ۱. جوامع حدیثى ثانویه مکتب اهل بیت علیهم السلام

شمارى از این منابع که اکنون در اختیار ما قرار دارند، عبارت اند از:

 ۱ . الکافى ، تألیف محمّد بن یعقوب کُلَینى رازى (م ۳۲۹ ق)،

 ۲ . کتاب من لا یحضره الفقیه، تألیف محمّد بن على بن بابویه قمى (شیخ صدوق) (م ۳۸۱ ق)،

 ۳ . تهذیب الأحکام، تألیف محمّد بن حسن طوسى (شیخ طوسى) (م ۴۶۰ ق)،

 ۴ . الاستبصار، تألیف محمّد بن حسن طوسى (شیخ طوسى) (م ۴۶۰ ق).

 گفتنى است که برخى از جوامع حدیثى بزرگ این دوره، همچون : مدینة العلم (تألیف شیخ صدوق) و استقصاء الاعتبار (تألیف علّامه حلّى)، دستْ خوش حوادث روزگار گشته و به دست ما نرسیده اند.

 ۲ / ۲. جوامع حدیثى ثانویه اهل سنّت

برخى از مهم ترین جوامع حدیثى ثانویه اهل سنّت، از این قرارند:

 ۱ . جامع الاُصول فى أحادیث الرسول صلى الله علیه و آله ، تألیف ابن اثیر جَزَرى (م ۶۰۶ ق)،

 ۲ . جامع المسانید و السنن، تألیف ابن کثیر دمشقى (م ۷۷۴ ق)،

 ۳ . مشکاة المصابیح، تألیف ابن خطیب محمّد بن عبد اللّه تبریزى (م ۷۷۶ ق)،

 ۴ . الجامع الکبیر، تألیف جلال الدین ابو بکر سیوطى (م ۹۱۱ ق)،

 ۵ . کنز العمّال، تألیف على بن حسام الدین متّقى هندى (م ۹۷۵ ق) .

 ۳. جوامع حدیثى متأخّر

مقصود از جوامع حدیثى متأخّر ، آن دسته از منابع اند که در قرن یازدهم و پس از آن، نگارش یافته اند . شمارى از این جوامع که در این دوران توسّط دانشمندان شیعه تألیف شده اند، عبارت اند از:

 ۱ . الوافى، تألیف ملّا محسن فیض کاشانى (م ۱۰۹۱ ق)،

 ۲ . وسائل الشیعة، تألیف محمّد بن حسن حُرّ عاملى (م ۱۱۰۴ ق)،

 ۳ . بحار الأنوار، تألیف محمّدباقر مجلسى (م ۱۱۱۱ ق)،

 ۴ . العوالم، تألیف عبد اللّه بن نور الدین بَحرانى (م ۱۱۷۳ ق)،

 ۵ . الشفا فى أخبار آل المصطفى صلى الله علیه و آله ، تألیف محمّدرضا بن عبد المطّلب تبریزى (م ۱۲۰۸ ق)،

 ۶ . جامع العلوم و المعارف، تألیف سیّد عبد اللّه شُبَّر (م ۱۲۴۲ ق)،

 ۷ . مستدرک الوسائل، تألیف میرزا حسین نورى طَبَرسى (م ۱۳۲۰ ق)،

 ۸ . جامع أحادیث الشیعة، تألیف اسماعیل معزّى ملایرى (معاصر).

 همچنین شمارى از جوامع متأخّر که توسّط پژوهشگران اهل سنّت نگارش یافته اند، عبارت اند از:

 ۱ . التاج الجامع للاُصول فى أحادیث الرسول صلى الله علیه و آله ، تألیف منصور على ناصف (معاصر)،

 ۲ . المسند الجامع، تألیف بشّار عوّاد (معاصر)،

 ۳ . نضرة النعیم، تألیف جمعى از مؤلّفان (معاصر).

 اکنون باید دید که : آیا جوامع حدیثى موجود ، مى توانند پاسخگوى نیازهاى عصر حاضر ، نسل جدید و مراکز مختلف علمى و فرهنگى جهان ـ که خواستار آشنایى با معارف اصیل اسلام اند ـ باشند یا خیر؟

 بى تردید ، منابع حدیثى اوّلیه و ثانویه ، منابع خوبى براى دستیابى به سخنان نورانى پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و اهل بیت او به شمار مى روند و تا حدود بسیارى پاسخگوى نیازهاى پژوهشگران عصر خود بوده اند و برخى از جوامع حدیثى متأخّر نیز براى محقّقان امروز ، بسیار سودمندند ؛ امّا هم نیازهاى عصر حاضر ، بسیار بیشتر از آثار موجود است، و هم ظرفیت پاسخگویى احادیث به نیازهاى امروز ، بسیار بالاست.

 این نکته نیز قابل توجّه است که مُسنَدنویسى و جمع احادیث ، بدون تبویب و تنظیم موضوعى، در عصر حاضر ، کاربرد زیادى حتّى براى پژوهشگران ندارد.

 دو . نیازهاى امروز

امروز ، جهان ، بیش از هر زمان دیگر ، تشنه آشنایى با اسلام اصیل و ره نمودهاى حیاتبخش قرآن و سیره و سخن پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام در زمینه هاى اعتقادى ، تربیتى ، سیاسى ، فرهنگى ، اقتصادى و اجتماعى است.

 امروزه ، نه تنها حوزه هاى علمیه و پژوهشگران مسلمان ، بلکه عموم پژوهشگران در سطح جهان ، در رشته هاى مختلف علوم و بویژه در زمینه هایى که اسلام ، دیدگاه خاصّى دارد ، مى خواهند، جدا از برداشت ها و اجتهادهاى گوناگون، با متن سخنان پیشوایان اسلام ، آشنا شوند.

 امروزه ، گروه هاى مختلف جامعه مى خواهند بدانند دینى که خود را داراى برنامه تکامل مادّى و معنوى بشر تا هنگام قیامت مى داند ، چه ره نمودى براى بهتر زندگى کردن آنان دارد .

 سه . ظرفیت احادیث اسلامى براى پاسخگویى

پژوهشگرانى که تا حدودى با سخنان پُر مغز و عمیق پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام در زمینه هاى مختلف علوم اسلامى آشنا هستند ، به خوبى مى دانند که حدیث، در کنار قرآن ، توان و ظرفیت لازم را براى پاسخگویى به نیازهاى معنوى انسان ها در همه اعصار دارد ، البته مشروط به این که توسّط حدیث پژوهان متخصّص ، سَره از ناسَره آن جدا شود و به درستى تبیین و تفسیر گردد .

 حدیث ، مادرِ علوم اسلامى

در پیام مقام معظّم رهبرى، آیة اللّه سیّدعلى خامنه اى، به مناسبت افتتاح «دار الحدیث» ، به توان و ظرفیت گسترده حدیث براى پاسخگویى در حوزه هاى مختلف علوم اسلامى توجّه داده شده است:

 حدیث ، مادرِ بسیارى از علوم اسلامى یا همه آنهاست و از این روست که عالم و دین شناس بزرگ، مرحوم کلینى رحمه الله، در مقدّمه کافى شریف ، حدیث را برابر با علم دین دانسته است . [۱]

 این سخن ، اشاره است به آنچه کلینى در مقدّمه کتاب الکافى در باره انگیزه تألیف آن و در پاسخ شخصى که از مؤلّف ، درخواست نوشتن چنین کتابى را داشته ، آورده است:

 ... قلتَ إنّک تحبّ أن یکون عندک کتابٌ کافٍ یجمع فیه من جمیع فنون الدین ما یکتفى به المتعلّم و یرجع إلیه المسترشد و یأخذ منه من یرید علم الدین ... و قد یسّر اللّه ـ و له الحمد ـ تألیف ما سألتَ . [۲]

 ... و گفتى که دوست دارى کتابى داشته باشى که تمام اقسام علم دین در آن باشد که طالب علم را بى نیاز کند و براى طالب هدایت ، مرجع باشد و کسى که خواهان علم دین است ، از آن، بهره گیرد ... و خداوند را سپاس که تألیف کتابى را که خواستى ، میسّر ساخت .

 از نگاه مرحوم کلینى ، مجموعه احادیثى که وى تنظیم کرده ، براى آشنایى با رشته هاى مختلف علوم دینى کفایت مى کند و انتخاب نام «الکافى» براى کتاب توسّط او ، به این معنا اشاره دارد که با توجّه به نیازهاى نسبتاً محدود آن عصر، مى توان گفت که کتاب یاد شده ، براى دین شناسى کافى بوده است؛ امّا نیازهاى عصر حاضر ، قابل مقایسه با آن روز نیست.

 چهار . ویژگى هاى «دانش نامه حدیثىِ» مورد نیاز امروز

در عصر حاضر ، دانش نامه اى مى تواند نیازهاى حدیثى مراکز علمى و فرهنگى جهان را تأمین نماید که داراى این ویژگى ها باشد:

 ۱ . روشمند بودن

براى تدوین دانش نامه هاى نو، به فراهم آوردن نیروى انسانى و امکانات پژوهشى فراوان، نیاز است و هزینه کردن این نیرو و فرصت، نمى تواند به طریق آزمون و خطا صورت گیرد. لازم است از آغاز کار، شیوه پژوهش و عرضه، تعریف و در عمل، اصلاح و به آن، عمل شود. انتخاب روش گردآورى اسناد و تشکیل پرونده علمى، معیّن و محدود کردن منابع و مراجع مکتوب و غیر مکتوب، چگونگى اخذ و دسته بندى و نقد و عرضه، و حتّى تعیین دقیق نرم افزارها و دیگر ابزارهاى پژوهش و نشر، از گام هاى نخستین و کارهاى بنیادین در به سامان رساندن دانش نامه هاى امروزین اند.

 ۲ . آوردن حدیث در کنار قرآن

آوردن احادیث اسلامى در کنار آیات قرآن ، بهره هاى فراوانى بویژه براى پژوهشگران ، در بر دارد که در میان آنها ، دو موضوع از اهمّیت بیشترى برخوردار است:

 الف ـ تبیین چگونگى پیوند ناگسستنى قرآن و سنّت و عترت ، و نیز تفکیک ناپذیرى ثِقل اکبر (قرآن) و ثِقل اصغر (حدیث)،

 ب ـ افزایش اطمینان به صدور احادیثى که از نظر سند ، از قوّت لازم برخوردار نیستند ، لیکن در فضاى ره نمودهاى قرآن قرار دارند ، و چه بسا محقّق، با تکیه بر قرائن مختلف ، به صدور آنها، اطمینان حاصل نماید.

 ۳ . جامعیت

جامع نگرى ، ضرورت هر پژوهش رَوشمند و یکى از اصلى ترین شروط پژوهش (بویژه پژوهش هاى دینى) است . هیچ پژوهشگرى ، بدون احاطه بر تمام سخنان شارع مقدّس در باره یک موضوع و جمع بندى عموم و خصوص ، و مطلق و مقیّد ، و ملاحظه موارد تعارض و امثال ، نمى تواند نظریه اى را به دین و شارع ، منتسب نماید؛ بلکه افزون بر احاطه بر احادیثى که در باره یک موضوع وارد شده اند ، نفس موضوع شناسى نیز براى وصول به مقصد شارع و فهم نظریه دین ، ضرورى است ، چنان که امام خمینى قدس سره مى فرماید:

 زمان و مکان ، دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند. مسئله اى که در قدیم داراى حکمى بوده است ، به ظاهر ، همان مسئله ، در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام ، ممکن است حکم جدیدى پیدا کند ، بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادى و اجتماعى و سیاسى، همان موضوع اوّل که از نظر ظاهر با قدیم فرقى نکرده است ، واقعا ، موضوع جدیدى شده است که قهرا حکم جدیدى مى طلبد ... .

 آشنایى به روش برخورد با حیله ها و تزویرهاى فرهنگ حاکم بر جهان ، داشتن بصیرت و دید اقتصادى ، اطّلاع از کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان ، شناخت سیاست ها و حتّى سیاسیّون و فرمول هاى دیکته شده آنان و درک موقعیت و نقاط قوّت و ضعف دو قطب سرمایه دارى و کمونیزم که در حقیقت ، استراتژى حکومت بر جهان را ترسیم مى کنند ، از ویژگى هاى یک مجتهد جامع است . [۳]

 بر این اساس ، اسلام شناسان راستین ـ که مى توانند در همه اعصار ، دین خدا را یارى کنند ـ ، تنها پژوهشگران جامع نگرى هستند که بر همه ابعاد دین ، احاطه دارند ، چنان که در حدیث نبوى آمده است:

  إنَّ دینَ اللّهِ تَعالى لَن یَنصُرَهُ إلّا مَن حاطَهُ مِن جَمیعِ جَوانِبِهِ . [۴]

 همانا دین خداى متعال را تنها آن کس مى تواند یارى برساند که به همه جوانب آن ، احاطه داشته باشد (از هر سو، آن را پاسدارى کند) .  

 این حقیقت ، در حدیثى از امام على علیه السلام چنین بازگو گردیده است:

  إنَّمَا المُستَحفِظونَ لِدینِ اللّهِ هُمُ الّذینَ أقامُوا الدّینَ، وَ نَصَروهُ، وَ حاطوهُ مِن جَمیعِ جَوانِبِهِ . [۵]

 گماشتگان بر پاسدارى از دین خدا ، آن کسانى هستند که دین را بر پا داشتند و آن را یارى دادند ، و از هر سو به پاسدارى از آن پرداختند.  

 تحقیقِ جامع ـ که مقدّمه جامع نگرى دینى است ـ ، بدون جامعیت منبع تحقیق ، میسّر نیست . از این رو ، پژوهشگر دینى در هر موضوع ، نیاز به منبعى دارد که جامع همه متون مربوط به آن موضوع باشد .

 بنا بر این ، یکى از ویژگى هاى مهمّ دانش نامه حدیثى مطلوب ، آن است که جامع همه احادیثى باشد که در زمینه هاى مختلف، از پیشوایان دین به ما رسیده است و حتّى اگر سخنى به ناروا به آنان نسبت داده شده ، باید تحت عنوان مربوط ، مطرح و نادرستى آن، اثبات گردد.

 ۴ . اختصار

یکى دیگر از ویژگى هاى دانش نامه حدیثى مطلوب، این است که در عین جامعیت، تا آن جا که امکان دارد ، خلاصه و مختصر باشد . حذف احادیث مشابه (با ذکر تفاوت هایشان و آوردن نشانى هاى آنها در پاورقى) ، این هدف را تأمین مى کند و در این صورت ، محقّق، در کوتاه ترین فرصت ممکن ، مى تواند به مقصود پژوهشى خود ، نائل آید.

 ۵ . مستند بودن

ابزارهاى نوین ، بویژه رایانه ، در عصر حاضر ، امکان یافتن مآخذ بسیارى از احادیث را فراهم ساخته اند . تتبع گسترده و گذر از منابع واسطه ، مى تواند افزون بر ره نمون شدن به منابع اوّلیه (متقدّم و دست اوّل) ، بسیارى از : تصحیف و تحریف ها ، نقل معناهاى نادرست ، تقطیع هاى نسنجیده و زیاده و نقصان هاى کاتبان و شارحان را نیز نشان دهد و ما را به متنى پیراسته از آسیب هاى نقل و فهم حدیث برساند .

 مراجعه پیگیر به همه منابعِ در دسترس و حتّى نسخه هاى خطّى ، گاه ، ما را به مستفیض بودن حدیث و تعدّد اسناد آن ، مطمئن مى سازد و از این ره گذر ، حدیثى مستند و استوار را در کنار احادیث دیگرى از این دست ، مى نشانَد .

 ۶ . موضوع بندى درختى

هر مَدخَل [۶] از چنین دانش نامه اى، براى این که کارآیى لازم را داشته باشد ، باید علاوه بر جامعیت نسبى ، به صورت درختى موضوع بندى شود ، بدین معنا که احادیث ذیل یک مَدخل (مربوط به یک موضوع) ، دسته بندى شوند و دسته هاى مختلف ، بر اساس یک سیر منطقى و منظّم، از کلّى به جزئى، در کنار هم قرار گیرند .

 چینش صحیح و منطقىِ احادیثِ مربوط به یک موضوع ، علاوه بر تسهیل دستیابى به متون اسلامى ، زمینه را براى فهم دقیق معانى آنها آماده مى سازد .

 ۷ . ارزیابى و جمع بندى

ویژگى هایى که بدانها اشاره شد ، زمینه ارزیابى سند ، متن و محتواى حدیث را تا حدود زیادى فراهم مى سازند. اکنون ، کارشناسان حدیث مى توانند با نقد و بررسى احادیث مربوط به هر موضوع ، در باره میزان صحّت و سقم آنها، اظهار نظر کنند و جمع بندى خود را از دیدگاه اسلام در آن موضوع ، ارائه نمایند ؛ امّا براى بهره بردارى بهتر و آسان ترِ عموم پژوهشگران از دانش نامه هاى حدیثى، بجز در مورد احادیثى که کاربرد تخصّصى ویژه اى دارند (مانند برخى احادیث فقهى) ، لازم است جمع بندى مورد نیاز عموم ، به عنوان «درآمد» یا «تحلیل»، در آغاز یا پایان هر مَدخل (موضوع) از دانش نامه افزوده گردد.

 ۸ . نمایه سازى

یک حدیث ، گاه حامل چندین پیام براى رشته هاى مختلف علوم است ، به گونه اى که براى انتقال آنها لازم است بارها در موضوعات مختلف ، و حتّى گاه در یک موضوع ، تکرار شود . این اقدام ، سبب مى گردد که حجم دانش نامه ، غیر متعارف و مراجعه به آن ، خسته کننده و ملال آور گردد . علاوه بر این ، دریافت پیام هاى دقیق احادیث، براى عموم پژوهشگران ، دشوار است ؛ بلکه در بسیارى از موارد ، امکان پذیر نیست. نمایه سازى براى پیام هاى حدیث ، و نیز برنامه نویسى نرم افزارى براى نمایه ها ، مى تواند علاوه بر حلّ این مشکل ، کاربرد احادیث را در رشته هاى مختلف علوم و فنون ، بسیار افزایش دهد.

 امّا باید توجه داشت که نمایه سازى براى حدیث ، کار هر پژوهشگرى نیست . کسى مى تواند براى حدیث ، نمایه بسازد که:

 اوّلاً پیام هاى حدیث را در یابد، که لازمه آن ـ چنان که توضیح دادیم ـ ، تخصّص در نقد حدیث و داشتن نور بصیرت است .

 ثانیا نیازهاى پژوهشگران را در رشته هاى مختلف علومى که حدیث در باره آنها پیام دارد ، بداند که لازمه آن ، آشنایى کافى با آن رشته هاست.

 ثالثا از ذوق و ابتکار و ادبیّاتى برخوردار باشد که بتواند با کوتاه ترین و رساترین جملات و کمترین اضافات و تصرّفات ، پیام هاى حدیث را منتقل نماید.

 البته اجتماع همه این ویژگى ها در یک نفر ، آسان نیست و به همین دلیل، باید به صورت تشکیلاتى و جمعى، به این هدف رسید و به هر حال ، «ما لا یُدرَکُ کُلُّهُ لا یُترَکُ کُلُّهُ ؛ آنچه همه اش قابل دست یافتن نیست ، همه اش وا گذاشته نمى شود» .

 ۹ . شناس نامه دار بودن احادیث

ویژگى هاى گذشته ، مربوط به متن دانش نامه مطلوب است ؛ امّا شناس نامه حدیث ، در واقع ، پشتوانه علمى و تحقیقى چنین دانش نامه اى محسوب مى شود.

 هدف از «طرح تدوین شناس نامه حدیث» ـ که از دیرباز در «دار الحدیث» مطرح بوده است ـ ، این است که براى هر یک از احادیث ، شناس نامه اى تهیّه شود که بیانگر همه خصوصیاتِ منبع ، سند و محتواى حدیث باشد و همچنین ، ریشه هاى آن را در قرآن یا سیره و سخن پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام یا تعالیم سایر انبیا و یا در اسرائیلیات نشان دهد ، و نیز موافقت یا مخالفت آن را با عقل و علم ، بیان کند و این ، البتّه کارى است کارستان و خدمتى است بزرگ به حدیث و قرآن ، و محصول آن، سرمایه فرهنگى عظیمى خواهد بود براى اسلام شناسى و ارائه اسلام ناب به جهانیان، که امیدوارم «پژوهشکده علوم و معارف حدیث» ، [۷] در آینده ، توفیقِ به انجام رساندن آن را پیدا کند.

 پنج. انگیزه تأسیس «دار الحدیث» و ویژگى هاى «دانش نامه قرآن و حدیث»

از نخستین سال هاى ورودم به حوزه علوم دینى ، سخنان نورانى پیامبر اسلام و خاندان آن بزرگوار ، جاذبه خاصّى براى من داشت و ره نمودهاى آنان در زمینه هاى اعتقادى ، اخلاقى و عرفانى ، به قدرى برایم شیرین و جذّاب بود که از مطالعه آنها ، کمتر احساس خستگى مى کردم.

 در همان ایّام ، احساس مى کردم که احادیث اسلامى، در زمینه هاى یاد شده ، نه تنها در میان عموم مردم ، بلکه شاید در میان خواص و حوزه هاى علمیّه ، جایگاه شایسته خود را ندارند ، در حالى که حدیث ، بهترین وسیله براى تبلیغ دین و آشنا کردن مردم با اسلام ناب است . در گفتگوى عبد السلام هِرَوى با امام رضا علیه السلام مى خوانیم :

  [قال علیه السلام :] رَحِمَ اللّهُ عَبداً أحیا أمرَنا .

 فَقُلتُ لَهُ: فَکَیفَ یُحیى أمرَکُم؟

 قالَ: یَتَعَلَّمُ عُلومَنا و یُعَلِّمُهَا النّاسَ؛ فَإِنَّ النّاسَ لَو عَلِموا مَحاسِنَ کَلامِنا لَاتَّبَعونا . [۸]

 [امام علیه السلام فرمود :] «خداىْ رحمت کناد بنده اى را که امر (امامت) ما را زنده بدارد!» .

 گفتم : چگونه امر (امامت) شما را زنده بدارد؟

 فرمود : «علومِ ما را فرا گیرد و آن را به مردم بیاموزد ؛ زیرا مردم ، اگر زیبایى هاى سخن ما را مى دانستند ، قطعا از ما پیروى مى کردند» .  

 بارى، جاذبه سخنانِ نورانى پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام از یک سو ، و غربت این گوهرهاى معنوى و غفلت جامعه از آنها ، از سوى دیگر ، مرا بر آن داشت که براى گسترش فرهنگ روایت و درایتِ حدیث ، هر قدر مى توانم ، تلاش کنم.

 جرقّه هاى نخستین

در سال ۱۳۴۶ ش / ۱۳۸۷ ق ، که در حوزه نجف ، مشغول تحصیل بودم ، با مراجعه به برخى از مجموعه هاى حدیثى ، آنچه را به نظرم جالب مى رسید ، یادداشت مى کردم؛ امّا هرگز فکر نمى کردم که این یادداشت ها چه برکاتى خواهند داشت و به کجا منتهى مى شوند .

 در واقع ، آن یادداشت ها جرقّه هاى نورانى و مبارکى بودند که به برکت «باب حکمت پیامبر صلى الله علیه و آله »، [۹] به چراغ پرفروغ میزان الحکمة [۱۰] تبدیل شدند و مشعل فروزان «مؤسّسه علمى ـ فرهنگى دار الحدیث» و مجموعه هاى مربوط به آن را افروختند که امیدوارم، به فضل خداوند منّان ، برکات آینده آن ، بسیار بیشتر از گذشته باشد.

 تألیف «میزان الحکمة»

ضمن مطالعه و کاوش در احادیث اسلامى ، دو نکته مهم ، نظر مرا به خود، معطوف داشتند که الهام بخش اصلى این جانب در تألیفاتم بودند و در نهایت نیز به تأسیس دار الحدیث انجامیدند:

 نکته اوّل ، ظرفیت بى نظیر قرآن و حدیث در پاسخگویى به نیازهاى اعتقادى ، اخلاقى ، اجتماعى ، اقتصادى و سیاسى جامعه است ، به گونه اى که اگر حقیقتا برآیندِ صحیح آن به زبان روز براى مردم جهان بیان شود ، در عصر حاضر ، اسلام ، بیش از هر وقت دیگر ، هوادار خواهد داشت.

 نکته دوم، این که احادیث اسلامى ، مانند آیات قرآن ، مفسّر یکدیگرند و تنظیم احادیث به صورت موضوعى ، بخصوص در کنار ارائه موضوعىِ آیات قرآن ، علاوه بر آن که مى تواند در تشخیص میزان صحّت و سقم احادیث (از جهت سند و درستى نقل و...) مؤثّر باشد ، موجب فهم دقیق ره نمودهاى خداوند متعال و پیشوایان بزرگ اسلام و بهره گیرى بهتر و گسترده تر از آنها نیز مى شود و افزون بر این ، دسترس پژوهشگران و عموم علاقه مندان را به اسلام راستین ، آسان مى سازد.

 این اقدام ، در مورد احادیث فقهى تقریبا انجام شده است ، هر چند تا نقطه مطلوب ، فاصله دارد ؛ امّا در خصوص احادیث غیر فقهى (اعم از : اعتقادى ، اخلاقى ، اجتماعى ، تاریخى و ...) که در عصر حاضر ، فوق العاده ضرورى و مورد نیاز مردم اند ، تلاش هاى گذشته پژوهشگران مسلمان ـ که به طور انفرادى، به حق ، زحمت فراوان کشیده اند ـ ، به هیچ وجه ، پاسخگوى نیازهاى جامعه امروز نیست.

 از سوى دیگر ، تألیف دانش نامه اى بر پایه قرآن و حدیث که بتواند پاسخگوى نیازهاى جامعه امروز در زمینه هاى مختلف علمى و فرهنگى باشد ، در آن روزها براى من ، کار ساده اى نبود و شاید چیزى شبیه به رؤیا مى نمود ؛ امّا جاذبه سخنان نورانى خدا ، پیامبر خدا و خاندان پیامبر ـ که نامشان بلندآوازه باد ـ ، مرا بر آن داشت که با بضاعتى اندک ، ولى با اراده اى استوار و با تمام توان ، در راه تحقّق این هدف بزرگ ، حرکت کنم.

 آغاز تألیف «میزان الحکمة»

در سال ۱۳۴۷ ش / ۱۳۸۸ ق ، در مدّت کوتاهى که به اتّهام اقدام علیه رژیم شاه در بازداشتگاه مشهد بودم ، براى بهره گیرى از فرصت ، تصمیم گرفتم احادیثى را که در زمینه هاى مختلف به نظرم جالب مى آید ، به صورت موضوعى تنظیم کنم . در واقع ، تألیف کتاب میزان الحکمة ، بدون آن که بدانم بعدها چنین نامى را براى آن انتخاب مى کنم ، از آن جا آغاز شد ، و پس از بیرون آمدن از زندان ، مصمّم تر از گذشته ـ به شرحى که در مقدّمه آن نوشته ام ـ ، کار، ادامه یافت تا این که به یارى خداوند منّان ، در شب قدرِ بیست و سوم ماه مبارک رمضان ۱۴۰۵ هجرى (۲۲/۳/۱۳۶۴ش) ، پایان یافت.

 استقبال پژوهشگران

در سرآغاز میزان الحکمة آورده بودم که : «با همه سختى هایى که در راه فراهم آوردن این کتابْ متحمّل شده ام ، هنوز در نیمه راه هستم و هنوز به هدف نهایى خود نرسیده ام» ، امّا نیاز به این سبْک نوشتار ، موجب گردید که این کتاب ـ با آن که از هدف مورد نظر این جانب، فاصله داشت ـ ، نه تنها در ایران ، بلکه در جهان اسلام ، به شدّت، مورد استقبال پژوهشگران قرار گیرد ، به گونه اى که تا کنون ، بارها متن عربى آن در ایران و لبنان ، و نیز بارها به همراه ترجمه فارسى ، در ایران [۱۱] به چاپ رسیده است. همچنین ، متن عربى با ترجمه اردو در پاکستان، منتشر شده است . [۱۲] به علاوه ، منتخب میزان الحکمة نیز تدوین و مورد توجّه فوق العاده علاقه مندان واقع شده و تا کنون بارها طبع و نشر گردیده است . [۱۳]

 استقبالى این چنین از کتابى با آن حجم گسترده ، در نوع خود ، کم نظیر است و این باور را تأیید مى کند که نوشتارهایى که بتوانند با شیوه اى نو و سهل الوصول ، نسل جدید را با معارف اصیل اسلام و آموزه هاى سازنده پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام آشنا کنند ، در عصر حاضر ، به شدّت، مورد نیازند و بى شک ، این واقعیت ، مسئولیت عالِمان متعهّد را مضاعف مى نماید.

 برکات «میزان الحکمة»

در مقدّمه میزان الحکمة وعده داده بودم که «اگر زنده ماندم ، به یارى خدا ، در آینده ، نهایت کوشش خود را به کار خواهم گرفت تا آنچه را آغاز کرده ام ، به پایان برسانم» . پس از انتشار کتاب ـ که استقبال چشمگیرى از آن شد ـ ، به تدریج ، در صدد به انجام رساندن وعده خود بر آمدم . مهم ترین اقداماتى که براى انجام گرفتن این وعده مى بایست صورت مى گرفتند ، عبارت بودند از:

 ۱ . مطالعه دقیق همه منابع روایى شیعه و اهل سنّت و یادداشت بردارى از آنها ،

 ۲ . نمایه زنى یا موضوع بندىِ متون اسلامى ، اعم از قرآن و حدیث ، به صورت کاربردى و منطبق با نیازهاى روز، در زمینه هاى مختلفِ : اعتقادى ، اخلاقى ، سیاسى ، اقتصادى ، فرهنگى ، تاریخى و ... ،

 ۳ . جمع بندى و تفسیر و تبیین احادیث اسلامى در زمینه هاى مختلف و حلّ مشکلات آنها و جدا ساختن صحیح آنها از ضعیف .

 بدیهى است که انجام دادن همه این کارها، از عهده یک نفر ساخته نبود ، خصوصا در آن ایّام که مسئولیت سنگین تأسیس وزارت اطّلاعات به من سپرده شده بود . از این رو ، تصمیم گرفتم براى تکمیل میزان الحکمة ، از همکارىِ شمارى از دانش آموختگان جوان و باانگیزه حوزه علمیّه قم، استفاده کنم و برکات این مجموعه مبارک ، از همین نقطه آغاز شد.

 تأسیس غیر رسمى «دار الحدیث»

کارِ جمعى و تشکیلاتى براى تکمیل میزان الحکمة ، به بودجه و امکانات نیاز داشت . هزینه شروع کار را از امام خمینى ـ رضوان اللّه تعالى علیه ـ گرفتم [۱۴] و زیرزمین خانه خودم (در قم) را محلّ کار قرار دادم و کتاب هاى کتاب خانه شخصى ام را براى استفاده محقّقان ، به آن جا منتقل کردم و نام مؤسّسه را «دار الحدیث» نهادم.

 بارى، «مؤسّسه علمى ـ فرهنگى دار الحدیث»، در آغاز ، با هدف تکمیل کتاب میزان الحکمة ، با امکانات اندکى که اشاره شد و با همکارى شمارى از فضلاى جوان حوزه علمیّه قم ، در سال ۱۳۶۶ ش ، به طور غیر رسمى فعّالیت خود را شروع کرد.

 افتتاح رسمى «دار الحدیث»

به تدریج ، به فضل خداوند متعال ، همکاران شایسته اى جذب «دار الحدیث» شدند و مکان نسبتا مناسبى براى توسعه فعّالیت ها تهیّه شد و سرانجام ، در ۲۲ آبان ماه ۱۳۷۴ ، مقارن با بیستم جمادى ثانى ۱۴۱۶ ، زادروزِ میلاد فرخنده حضرت فاطمه علیهاالسلام ، «مؤسّسه علمى ـ فرهنگى دار الحدیث»، با پیام مقام معظّم رهبرى، آیة اللّه خامنه اى ، افتتاح گردید . [۱۵]

 نگارشِ «دانش نامه قرآن و حدیث»

اشاره شد که نگارشِ این دانش نامه ، هم زمان با تأسیس «دار الحدیث»، با هدف تکمیل میزان الحکمة و بر پایه همان مَدخل ها (و البته نه محدود به آنها) و با همان ترتیب موضوعى ـ الفبایى (بر اساس ریشه عربى کلمات) آغاز گردید. به همین دلیل، مجلّدات نخستین آن ـ که از ۱۳۸۴ش ، به تدریج منتشر شدند ـ ، نام دانش نامه میزان الحکمة بر خود داشتند؛ امّا به دلیل تفاوت هاى کمّى و کیفى فراوانِ این کتاب با میزان الحکمة، پس از پایان یافتن حرف «باء» (اتمام تألیف مدخل «بیعت»)، به نظر رسید که نام یاد شده ، در تبیین این محتوا بسیار نارساست. از این رو، پس از بررسى هاى فراوان، در آستانه انتشار ویرایش دوم، نام دانش نامه قرآن و حدیث، براى آن، انتخاب گردید. [۱۶]

 این نکته نیز شایسته یادآورى است که این دانش نامه، از ویژگى هاى هفتگانه اى که براى دانش نامه مورد نیاز امروز بر شمردیم، پنج ویژگى را بالفعل داراست و تنها از «نمایه» و «شناس نامه حدیث» ، برخوردار نیست. نمایه را به خواست خداوند، در پایان دانش نامه، تدوین و منتشر مى کنیم؛ ولى تدوین شناس نامه احادیث، کار بزرگى است که دار الحدیث، امیدوار است در آینده اى نه چندان دور، آن را آغاز کند.

 گفتنى است که مَدخل هایى از دانش نامه قرآن و حدیث، به فراخور نیاز و زمانه (و البته پس از تکمیل و نهایى شدن)، پیش از این، به صورت مستقل، منتشر شده اند، مانند: فرهنگ نامه آرزو (الأمل)، فرهنگ نامه ادب (الأدب)، حکمت نامه کودک (الطفل)، حکمت نامه جوان (الشباب)، انسان شناسى (الإنسان) و... ، که این رَوَند، به یارى خدا، پس از این نیز ادامه خواهد یافت. همچنین گفتنى است که از آغاز تأسیس «دار الحدیث» تا کنون، در کنار دانش نامه قرآن و حدیث، دانش نامه هاى دیگرى نیز ـ که آنها هم از قرآن و حدیث، بُن مایه گرفته اند ـ ، در این مؤسّسه نگارش یافته اند که به دلیل ویژه بودن هویّتشان، به صورت مستقل (و البتّه به همراه «نمایه»)، منتشر شده اند ، مانند: دانش نامه عقاید اسلامى ، حکمت نامه پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله ، دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام ، دانش نامه امام حسین علیه السلام و دانش نامه احادیث پزشکى. شمارى از آنها نیز در دست تدوین اند که در آینده در اختیار پژوهشگران قرار خواهند گرفت، از جمله: دانش نامه امام مهدى علیه السلام .

 لازم مى دانم از همه فضلا و پژوهشگران و دیگر برادران عزیزى که مرا در تحقیق ، تدوین، ویرایش، آماده سازى و نشر این دانش نامه یا رفع اشکالات و نقایص آن، یارى داده اند و مى دهند و نیز همه کسانى که در آینده در تکمیل آن، سهیم خواهند شد، صمیمانه سپاس گزارى نمایم. همچنین از مترجم توانمند، جناب آقاى حمیدرضا شیخى ـ که ترجمه بسیارى از آثار «دار الحدیث» به قلم شیواى ایشان است ـ ، تقدیر و تشکر دارم و از خداوند منّان، در این شب پر برکت ـ که شب نزول قرآن بر قلب منوّر خاتم پیامبران است ـ ، براى همه آنان پاداشى در خور فضل و بزرگوارى حضرتش مسئلت مى نمایم و از او عاجزانه مى خواهم که توفیق تکمیل این اثر را به ما عنایت فرماید، که او بر هر کارى تواناست، و اجابت این دعا، در این شب بزرگ، از فضل و بزرگوارى اش دور نیست!

 ربّنا! تقبّل منّا، إنّک أنت السمیع العلیم، بحقّ محمد و آله الطاهرین! آمینَ ربَّ العالمین!

 محمد محمدى رى شهرى

 شب ۲۳ ماه مبارک رمضان ۱۴۳۱

 ۱۱ شهریور ۱۳۸۹

 

 

 درآمد

اسلام ، برنامه سعادت ، رفاه و تکامل مادّى و معنوى همه انسان هاست. قرآن کریم ، تصریح مى فرماید که پیوند با خدا و پیروى از آیینى که آفریدگار هستى ، مردم را بدان دعوت کرده ، ضامن سعادت دنیا و آخرت انسان است:

  «مَّن کَانَ یُرِیدُ ثَوَابَ الدُّنْیَا فَعِندَ اللَّهِ ثَوَابُ الدُّنْیَا وَالْاخِرَةِ . [۱۷]

 هر کس پاداش دنیا را مى خواهد ، پاداش دنیا و آخرت، نزد خداست»  .

 قرآن، تأکید مى کند که اگر این برنامه در زندگى اجتماعى انسان به اجرا در آید ، برکات خداوند، از هر سو ، جامعه بشر را فرا خواهند گرفت و انسان ، نه تنها در آخرت ، بلکه در دنیا، به زندگى آرمانى خود ، دست خواهد یافت:

  «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَآءِ وَالأَْرْضِ . [۱۸]

 و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند ، قطعا برکاتى از آسمان و زمین بر ایشان مى گشودیم»  .

 امام على بن ابى طالب علیه السلام ، تأثیر برنامه هاى سازنده اسلام را در رسیدن بشر به جامعه آرمانى ، بر پایه آنچه در نهج البلاغه آمده، این گونه تصویر مى نماید:

  اِعلَموا ـ عِبادَ اللّهِ ـ أنَّ المُتَّقینَ ذَهَبوا بِعاجِلِ الدُّنیا وَ آجِلِ الآخِرَةِ، فَشارَکوا أهلَ الدُّنیا فى دُنیاهُم، وَ لَم یُشارِکهُم أهلُ الدُّنیا فى آخِرَتِهِم، سَکَنُوا الدُّنیا بِأَفضَلِ ما سُکِنَت، وَ أکَلوها بِأَفضَلِ ما اُکِلَت، فَحَظوا مِنَ الدُّنیا بِما حَظِىَ بِهِ المُترَفونَ، وَ أخَذوا مِنها ما أخَذَهُ الجَبابِرَةُ المُتَکَبِّرونَ، ثُمَّ انقَلَبوا عَنها بِالزّادِ المُبَلِّغِ وَ المَتجَرِ الرّابِحِ. [۱۹]

 بدانید ـ اى بندگان خدا ـ که پرهیزگاران ، دنیاى امروز و فرداى آخرت[ ، هر دو ]را بردند . با مردم دنیا در دنیایشان شریک شدند ؛ امّا اهل دنیا در آخرت آنها شریکشان نگشتند . در دنیا به بهترین وجه ، سکونت کردند و از دنیا به بهترین شکل خوردند ، و از دنیا ، همان گونه برخوردار شدند که رفاهمندان ، برخوردار شدند ، و از آن، همان بر گرفتند که حکمرانانِ گردن فراز ، بر گرفتند . آن گاه از دنیا با توشه رساننده [به مقصد ]و تجارتى سودمند ، رفتند .  

 برنامه جامع و کامل خداوند براى زندگى انسان ، در قالب کتاب خدا و سنّت پیامبر صلى الله علیه و آله عرضه شده است. در بخشى از این برنامه که «قرآن» نام دارد ، لفظ و معنا، هر دو، از خداوند متعال است و در بخش دیگرى که «سنّت» نامیده مى شود ، [۲۰] هر چند الفاظ ، از پیامبر صلى الله علیه و آله اند، امّا بى تردید ، محتوا، از جانب حق تعالى است؛ چرا که در باره رسول گرامى خویش فرمود:

  «وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ یُوحَى . [۲۱]

 و از سرِ هوس، سخن نمى گوید . این (قرآن)، بجز وحى اى که وحى مى شود ، نیست»  .

 به تصریح قرآن کریم ، پیامبر خدا ، علاوه بر تبلیغ وحى ، مأمور تبیین آن نیز بود:

  «وَ أَنزَلْنَآ إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ . [۲۲] و این قرآن را به سوى تو فرود آوردیم ، تا براى مردم ، آنچه را به سوى ایشان نازل شده است ، توضیح دهى»  .

 و از آن رو که پیامبر صلى الله علیه و آله ، در تبلیغ و تبیین وحى ، عقلاً و نقلاً مصون از خطاست ، قرآن ، اطاعت از او را اطاعت از خداوند متعال شمرده است:

  «مَّن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ . [۲۳]

 هر کس ، پیامبر را اطاعت کند ، خداوند را اطاعت کرده است»  .

 بدین سان ، پیامبر عظیم الشأن اسلام ، در دوران کوتاه ، امّا پُربار زندگى خود ، اصول برنامه جامعِ خوبْ زندگى کردن را ارائه نمود و از این رو، بر پایه روایت ثقة الإسلام کلینى ، در حَجّة الوداع ، ضمن سخنانى خطاب به مردم حاضر فرمود:

  یا أیُّهَا النّاسُ! وَاللّهِ ما مِن شَى ءٍ یُقَرِّبُکُم مِنَ الجَنَّةِ و یُباعِدُکُم مِنَ النّارِ إلّا و قَد أمَرتُکُم بِهِ، وَ ما مِن شَى ءٍ یُقَرِّبُکُم مِنَ النّارِ وَ یُباعِدُکُم مِنَ الجَنَّةِ إلّا وَ قَد نَهَیتُکُم عَنهُ. [۲۴]

 اى مردم! به خدا سوگند ، هیچ چیزى نیست که شما را به بهشت، نزدیک و از دوزخ ، دور گرداند ، مگر این که شما را به آن، فرمان دادم ، و هیچ چیزى نیست که شما را به آتش ، نزدیک و از بهشت، دور گرداند ، مگر این که شما را از آن، نهى کردم .  

 بنا بر این ، حدیث شناسى و آشنایى با سنّت پیامبر خدا صلى الله علیه و آله ، براى همه مسلمانان ، بویژه براى پژوهشگرانى که مى خواهند برنامه هاى سازنده اسلام را در زمینه هاى اعتقادى ، اخلاقى و عملى ، از قرآن و سنّتْ استخراج کرده ، در مقاطع مختلف تاریخ ، به جامعه ارائه نمایند ، ضرورتى قطعى و اجتناب ناپذیر است.

 دانش نامه قرآن و حدیث ، تلاشى است متواضعانه و گسترده در جهت غبارروبى از چهره نورانى سنّت ، و زمینه سازى براى دستیابى همگان (و بخصوص محقّقان) به ره نمودهاى سازنده اسلام ، و گسترش فرهنگ اسلام ناب ـ که همان اسلامِ مبتنى بر آموزه هاى راستین قرآن و حدیث است ـ .

 پیش از ورود به متن دانش نامه، چند مطلب را به اختصار، بیان مى کنیم:

 ۱. جایگاه قرآن در حوزه معرفت دینى،

 ۲. جایگاه حدیث در حوزه معرفت دینى،

 ۳. پیش نیازهاى حدیث شناسى،

 ۴. مراحل تحقیق و تدوین این دانش نامه .

 (۱)

 جایگاه قرآن در حوزه معرفت دینى

جایگاه قرآن در حوزه معرفت دینى را مى توان از اوصاف و ویژگى هایى که این کتاب براى خود ذکر کرده، فهمید؛ اوصافى از قبیل: نور، بیان، تبیان، شفا، رحمت، هدایت و ... ، همچنان که مى توان این جایگاه را از تعابیر پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام در باره قرآن و تعامل آنان با این کتاب، به دست آورد؛ تعابیرى از قبیل: عَهدُ اللّه ، حَبلُ اللّه و ... . [۲۵]

 و یا سخنانى از این قبیل:

  فَإِذَا الْتَبَسَت عَلَیکُمُ الْفِتَنُ کَقِطَعِ اللَّیلِ الْمُظلِمِ، فَعَلَیکُم بِالْقُرآنِ. [۲۶]

 آن هنگام که فتنه ها، شما را چون پاره هاى شب تار در بر گرفتند، بر شما باد به قرآن!  

 بر پایه آنچه یاد شد، مى توان گفت که قرآن کریم، داراى شش ویژگى است که پایه و اساس جایگاه این کتاب را در اسلام، تشکیل مى دهند. البتّه مى توان موارد دیگرى را نیز بر این شش ویژگى افزود؛ ولى اُمّهات و اصول آنها همین مواردند:

 ۱. اصالت

قرآن کریم، اصلى ترین منبع دینى و سرچشمه اصیل معارف اعتقادى، اخلاقى و عملى اسلام است؛ زیرا:

 ۱. این کتاب آسمانى، معجزه جاوید پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله و معتبرترین سند رسالت ایشان و بلکه همه انبیاى الهى است؛

 ۲. اصلى ترین دلیل حُجّیت سنّت، قرآن است؛

 ۳. معارفى که از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و یا اهل بیت ایشان صادر شده اند، ریشه در قرآن دارند. [۲۷]

 ۴. قرآن، معیار تشخیص صحت گزارش هاى حاکى از سنّت پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام است. بر همین اساس ، پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در حدیث متواتر ثقلین ، قرآن را بزرگ ترین امانت رسالت و «ثقل اکبر» نامیده است .

 ۲. تحریف ناپذیرى

دومین ویژگى قرآن، آن است که در طول زمان، دستْ خوشِ دگرگونى و تغییر (از قبیل افزودنى یا کاستنى) نشده است. نازل کننده این کتاب، خود، بدین موضوع، گواهى داده است:

  «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ . [۲۸]

 ماییم که ذکر (قرآن) را نازل کردیم و ما نیز نگهبان آن خواهیم بود»  .

 تاریخ مسلمانان و تلاش هاى صورت گرفته در حفظ، کتابت و قرائت قرآن کریم و دیگر دلایل مصونیت قرآن از تحریف [۲۹] نیز بر این موضوع ، شهادت مى دهند.

 ۳. جامعیّت

قرآن، در حوزه رسالت خود، جامع است و از بیان هیچ چیزى که در هدایت انسان نقش داشته باشد، فرو گذار نکرده است:

  «تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَىْ ءٍ. [۳۰]

 تبیین کننده هر چیزى است»  .

 گذشته از آیات قرآنى، پیامبر صلى الله علیه و آله و اوصیاى ایشان نیز بر این موضوع، شهادت داده اند. بزرگ ترین قرآن شناس ، یعنى پیامبر خدا ـ که گیرنده وحى است ـ ، در حدیثى، در باره جامعیّت این کتاب آسمانى ، چنین مى فرماید :

  هُوَ الدَّلیلُ یَدُلُّ عَلَى السَّبیلِ ، وَ هُوَ کِتابُ تَفصیلٍ وَ بَیانٍ وَ تَحصیلٍ ، هُو الفَصلُ لیسَ بالهَزلِ ، وَ لَهُ ظَهرٌ وَ بَطنٌ ، فَظاهِرُهُ حُکمُ اللّهِ وَ باطِنُهُ عِلمُ اللّهِ تعالى ، فَظاهِرُهُ وَثیقٌ ، وَ باطِنُهُ عَمیقٌ ، لَهُ تُخومٌ ، وَ على تُخومِهِ تُخومٌ ، لا تُحصى عَجائبُهُ وَ لا تُبلى غَرائِبُهُ ، فیهِ مَصابیحُ الهُدى وَ مَنارُ الحِکمَةِ ، وَ دلیلٌ علَى المَعرِفَةِ لِمَن عَرَفَ النَّصَفَةَ . [۳۱]

 قرآن، ره نمایى است که راه را نشان مى دهد. قرآن، کتاب تفصیل و روشنگرى و تحصیل [حقایق] است. جداکننده میان حق و باطل است و شوخى بردار نیست. ظاهرى دارد و باطنى. ظاهرش حکم [و دستور] خداست و باطنش علم خداوند متعال. پس ظاهر آن، محکم و استوار است و باطنش ژرفایى دارد و ژرفایش نیز ژرفایى دارد. شگفتى هایش بى شمارند و عجایب و غرایبش کهنه و تمام نمى شوند. چراغ هاى هدایت و پرتوگاه هاى حکمت، در قرآن اند. و براى کسى که انصاف داشته باشد، راه نمایى به سوى معرفت و شناخت است.  

 امیر مؤمنان علیه السلام ـ که پس از پیامبر صلى الله علیه و آله آشناترین انسان با معارف والا و سازنده کتاب الهى است ـ ، در حدیثى، قرآن را چنین توصیف فرموده است :

  ثُمَّ أنزَلَ عَلَیهِ الکِتابَ نوراً لا تُطفَأُ مَصابیحُهُ ، وَ سِراجا لا یَخبو تَوقُّدُهُ ، وَ بَحرا لا یُدرَکُ تَعرُهُ ، وَ مِنهاجا لا یُضِلُّ نَهجُهُ ، وَ شُعاعا لا یُظلِمُ ضَوؤُهُ ، وَ فُرقانا لا یَخمَدُ بُرهانُهُ ، و تِبیانا لا تُهدَمُ أرکانُهُ ، وَ شِفاءً لا تُخشى أسقامُهُ ، وَ عِزّا لا تُهزَمُ أنصارُهُ ، وَ حَقّا لا تُخذَلُ أعوانُهُ .

 فَهُوَ مَعدِنُ الإیمانِ وبُحبوحَتُهُ ، و یَنابیعُ العِلمِ و بُحورُهُ ، و رِیاضُ العَدلِ و غُدرانُهُ ، و أثافِىُّ الإِسلامِ و بُنیانُهُ ، و أودِیةُ الحَقِّ و غیطانُهُ ، و بَحرٌ لا یَنزِفُهُ المُستَنزِفونَ ، و عُیونٌ لا یُنضِبُها الماتِحونَ ، و مَناهِلُ لا یَغیضُها الوارِدونَ ، و مَنازِلُ لا یَضِلُّ نَهجَها المُسافِرونَ ، و أعلامٌ لا یَعمى عَنها السّائِرونَ ، و آکامٌ لا یَجوزٌ عَنها القاصِدونَ .

 جَعَلَهُ اللّهُ رِیّاً لِعَطَشِ العُلَماءِ ، و رَبیعاً لِقُلوبِ الفُقَهاءِ ، و مَحاجَّ لِطُرُقِ الصُّلَحاءِ ، و دَواءً لَیسَ بَعدَهُ داءٌ و نورا لَیسَ مَعَهُ ظُلمَةٌ ، و حَبَلاً وَثیقا عُروَتُهُ ، و مَعقِلاً مَنیعا ذِروَتُهُ ، و عِزّا لِمَن تَوَلاّهُ ، و سِلما لِمَن دَخَلَهُ ، و هُدىً لِمَنِ ائتَمَّ بِهِ ، و عُذرا لِمَنِ انتَحَلَهُ ، و بُرهانا لِمَن تَکَلَّمَ بِهِ ، و شاهِدا لِمَن خاصَمَ بِهِ ، و فَلجا لِمَن حاجَّ بِهِ ، و حامِلاً لِمَن حَمَلَهُ ، وَ مَطِیَّةً لِمَن أعمَلَهُ ، و آیَةً لِمَن تَوَسَّمَ ، و جُنَّةً لِمَنِ استَلأَمَ ، و عِلما لِمَن وَعى ، و حَدیثا لِمَن رَوى ، و حُکما لِمَن قَضى . [۳۲]

 سپس کتاب را بر او فرو فرستاد ، و آن ، نورى است که چلچراغ هایش خاموش نمى شوند . چراغى است که شعله اش فروکش نمى کند . دریایى است که به ژرفایش نمى توان رسید . شاه راهى است که پیمودنش [آدمى را] به گم راهى نمى کشانَد . شعاعى است که پرتو آن ، به تاریکى نمى گراید . فرقانى (/ سنجه اى براى حق و باطل) است که بُرهانش ، خاموش [و باطل] نمى گردد . بناى روشنگرى است که ارکانش ، فرو نمى ریزند . درمانى است که بیم بازگشت بیمارى ها در آن نمى رود . قدرتى است که هوادارانش شکست نمى خورند و حقّى است که یارانش ، تنها و بى یاور، گذاشته نمى شوند .

 پس قرآن ، معدن ایمان و کانون آن است ، و چشمه هاى دانش و دریاهاى آن ، و بوستان هاى عدل و آبگیرهاى آن ، و پایه هاى اسلام و بنیان آن ، و درّه هاى حق و دشت هاى آن است . دریایى است که هر چه از آن آب بر دارند، آبش تمام نمى شود ، و چشمه هایى است که هر اندازه از آنها آب بکشند ، خشک نمى شوند . آبشخورهایى است که هر اندازه وارد شوندگان از آنها بنوشند ، آبشان کاستى نمى گیرد ، و منزلگاه هایى است که مسافران ، راه آنها را گم نمى کنند ، و نشانه هایى است که از چشم رهپویان ، پوشیده نمى مانند ، و پُشته هایى است که روندگان ، نمى توانند از آنها بگذرند .

 خداوند ، آن را سیراب کننده عطشِ دانشوران ، و بهارِ دل هاى دانایان ، و شاه راه نیکان قرار داده است ، و دارویى که پس از آن ، دردى نمى ماند ، و نورى که هیچ تاریکى اى با آن نیست ، و ریسمانى که گِره هایش استوار است ، و قلعه اى که ستیغ آن ، بلند [ و دست نایافتنى] است ، و براى کسى که آن را حامى خویش گیرد ، [ مایه] عزّت [ و قدرت] ، و براى کسى که به آن وارد شود، [ مایه ]سلامت ، و براى کسى که از آن پیروى کند، هدایت ، و براى کسى که خود را به آن نسبت دهد، عذر ، و براى کسى که با آن سخن گوید ، برهان ، و براى کسى که به وسیله آن ستیزه کند ، گواه ، و براى کسى که با آن استدلال کند، [ مایه ]پیروزى ، و براى کسى که به آن عمل کند ، نگه دارنده، و براى کسى که آن را به کار وا دارد ، مَرکب، و براى کسى که نشانه جوید، نشانه ، و براى کسى که سپر بخواهد ، سپر ، و براى کسى که فرا بگیرد ، دانش ، و براى کسى که روایت کند ، خبر ، و براى کسى که داورى کند ، حُکم .

 ۴ . جاودانگى

یکى از برجسته ترین نکاتى که در احادیث پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام در تبیین جایگاه قرآن در اسلام مورد تأکید قرار گرفته ، تداوم حیات و جاودانگى این کتاب آسمانى است . در حدیثى از امام باقر علیه السلام آمده است :

  إنَّ القُرآنَ حَىٌّ لا یَموتُ ، وَ الآیَةَ حَیَّةٌ لا تَموتُ ، فَلَو کانَتِ الآیَةُ إذا نَزَلَت فِى الأَقوامِ ماتوا ماتَتِ الآیَةُ ، لَماتَ القُرآنُ ، و لکِن هِىَ جارِیَةٌ فِى الباقینَ کَما جَرَت فِى الماضینَ . [۳۳]

 قرآن، زنده است و نمى میرد، و آیه[هاى آن] نیز زنده اند و نمى میرند ؛ زیرا اگر آیه اى که در باره اقوامى نازل شده است ، با مُردن آنها مى مُرد، قرآن نیز مُرده بود ؛ بلکه قرآن ، در میان آیندگان ، جارى است ، همچنان که در میان گذشتگان ، جارى بود.  

 همچنین از امام صادق علیه السلام گزارش شده است که :

  إنَّ القُرآنَ حَىٌّ لَم یَمُت ، وَ إنَّهُ یَجرى کَما یَجرِى اللَّیلُ وَ النَّهارُ ، وَ کَما تَجرِى الشَّمسُ وَ القَمَرُ ، وَ یَجرى عَلى آخِرِنا کَما یَجرى عَلى أوَّلِنا . [۳۴]

 قرآن ، زنده است و نمى میرد و هماره [در همه زمان ها] جارى است ، چنان که شب و روز ، و خورشید و ماه ، در جریان اند، و همچنان که بر اوّلین کسانِ ما جارى بوده ، بر آخرین کسان ما نیز جارى است.  

 این سخن ، بدین معناست که معارفى که قرآن در زمینه جهان شناسى و انسان شناسى ارائه مى کند و برنامه هایى که براى سعادت انسان دارد ، منطبق با معیارهاى عقلى و علمى ، و نیازهاى فطرى انسانهاست و از این رو، اختصاص به زمان خاصى ندارد؛ بلکه در طول زمان، زنده و جاوید است .

 ۵ . طراوت

ممکن است چیزى ، سال ها زنده بماند، ولى در طول زمان، کهنه و فرسوده شود و تازگى و شادابى خود را از دست بدهد ؛ اما قرآن ، علاوه بر این که همیشه زنده است ، هیچ گاه کهنه و فرسوده نمى شود ؛ بلکه همواره نو و باطراوت است ، چنان که در گزارشى از پیامبر صلى الله علیه و آله آمده است :

  کَلامُ اللّهِ جَدیدٌ غَضٌّ طَرِىٌّ . [۳۵]

 کلام خدا، همواره نو و تازه و با طراوت است.  

 در روایتى دیگر آمده است که شخصى از امام صادق علیه السلام پرسید :

  ما بالُ القُرآنِ لا یَزدادُ عِندَ النَّشرِ وَ الدِّراسَةِ إلّا غَضاضَةً؟  چرا قرآن ، هر چه بیشتر منتشر و مطالعه مى شود ، بر تازگى و طراوت آن ، افزوده مى شود؟  

 امام علیه السلام در پاسخ او فرمود :

  لِأَنَّ اللّهَ لَم یُنزِلهُ لِزَمانٍ دونَ زَمانٍ ، و لا لِناسٍ دونَ ناسٍ ، فَهُو فى کُلِّ زَمانٍ جَدیدٌ ، و عِندَ کُلِّ قَومٍ غَضٌّ ، إلى یَومِ القِیامَةِ . [۳۶]

 چون خداوند ، آن را براى زمانى خاص و مردمى خاص ، فرو نفرستاده است. به همین دلیل، قرآن ، در هر زمانى ، نو، و براى هر مردمى ، تا روز قیامت، تازه است .  

 این ویژگى، حاکى از آن است که معارف قرآن ، لایه هاى عمیق و متعدّدى دارند که در مقاطع مختلف تاریخ، کشف مى شوند و مورد بهره بردارى قرار مى گیرند. البته هر کسى ، قادر به کشف معارف عمیق و حقایق دقیق قرآن نیست؛ بلکه تنها کسانى از این توانایى برخوردارند که از نظر علمى و عملى، شایستگى هاى لازم را داشته باشند .

 ۶. داشتن بُطون و لایه هاى معنایى

قرآن، به سان متنِ دست نوشته آدمى نیست که هر چه قدر عمیق باشد، باز هم بتوان به عمق و کنه آن رسید. قرآن، سخن خداوند حکیمِ دانا و بى نهایت است که عالَم و آدم را آفرید و از اعماق وجود هستى، آگاه است. حقیقت و اعتبار، دست اوست . ذهن و عین، در اختیار اوست. مکتوب و مخلوق، ازآن اوست. خداوند، بر پایه این حکمت و دانایى، کتابش را چنان منظّم ساخته که جز او و آن که او بخواهد نتواند به کنه آن برسد. این، همان چیزى است که از آن به «بطون قرآن» یا «لایه هاى معنایى قرآن» [۳۷] و نیز «حقایق قرآنى» یاد مى شود .

 در حدیثى از امام باقر علیه السلام آمده است :

  إنَّ لِلقُرآنِ بَطنا ، وَ لِلبَطنِ بطنا . [۳۸]

 قرآن ، باطنى دارد و باطن آن هم باطنى دارد .  

 و در حدیثى از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل شده که فرمود :

  إنَّ لِلقُرآنِ ظَهرا وَ بَطنا ، وَ لِبَطنِهِ بَطنٌ إلى سَبعَةِ أبطُنٍ . [۳۹]

 قرآن ، ظاهرى دارد و باطنى، و باطن آن هم باطنى دارد ، تا هفت بطن (لایه درونى) .  

 این حدیث از امام على علیه السلام نیز به لایه ها و بطون معانى قرآن اشاره دارد :

  إنَّ کِتابَ اللّهِ عَلى أربَعَةِ أشیاءَ: عَلَى العِبارَةِ، وَ الإِشارَةِ، وَ اللَّطائِفِ، وَ الحَقائِقِ؛ فَالعِبارَةُ لِلعَوامِّ، وَ الإِشارَةُ لِلخَواصِّ، وَ اللَّطائِفُ لِلأَولِیاءِ، وَ الحَقائِقُ لِلأَنبِیاءِ . [۴۰]

 همانا کتاب خدا، بر چهار چیز [، قابل تقسیم] است : بر عبارت ، اشارت ، لطایف و حقایق . عبارت ، براى عوام است ، اشارت براى خواص ، لطایف براى اولیا ، و حقایق براى انبیا .  

 توضیح این مراتب را در ضمن بحث بعدى (جایگاه سنّت در حوزه معرفت دینى) خواهیم آورد .

 (۲)

 جایگاه سنّت در حوزه معرفت دینى

بى شک ، قرآن کریم ، اساس و مبدأ اصلى معرفت دینى در اسلام است ؛ امّا این که : آیا معارف دینى را مستقیما مى توان از قرآن دریافت کرد یا باید از طریق سنّت ، به معارف قرآن دست یافت ؟ آیا قرآن به تنهایى مى تواند نیازهاى امّت اسلامى به معارف دینى را تأمین کند یا در کنار سنّت ، پاسخگوى نیازهاى انسان است؟ و در یک جمله : سنّت، چه نقش مستقل یا غیر مستقلّى در حوزه معرفت دینى دارد؟ این پرسش ها و پرسش هاى مشابه، نیاز به بحث و بررسى دارند؛ امّا پیش از پرداختن به پاسخ آنها، لازم است نخست، مقصود خود را از «سنّتْ» شرح دهیم و سپس جایگاه آن را در ارتباط با قرآن و نیز معرفت دینى بیان کنیم. از این رو، مباحث خود را در دو قسمت بیان مى کنیم.

 یک. معناى سنّت

سنّت ، در لغت، به معناى سیره و طریقت است و در اصطلاح علم حدیث ، به: قول ، فعل و تقریرِ پیامبر خدا و اهل بیت آن بزرگوار ، اطلاق مى شود . [۴۱] گفتنى است که این، تعریفى است که پیروان اهل بیت علیهم السلام از سنّت دارند؛ امّا نزد اهل سنّت ، اصطلاح «سنّت»، به معناى: قول ، فعل و تقریر پیامبر اسلام است .

 تعمیم معناى «سنّت» به احادیث اهل بیت علیهم السلام

براى اثبات مرجعیت علمى و دینى اهل بیت علیهم السلام و حجّیتِ قول و فعل و تقریر آنان (همانند پیامبر صلى الله علیه و آله ) و تعمیم سنّت به احادیثى که از اهل بیت علیهم السلام نقل مى شود ، دلایل فراوانى از کتاب خدا و سخنان پیامبر خدا وجود دارد که پرداختن به همه آنها در این مقال نمى گنجد . [۴۲] در این جا تنها به سه دلیل روشن اشاره داریم :

 الف ـ وجوب تمسّک به اهل بیت علیهم السلام

احادیثى که بر وجوب تمسّک به اهل بیت علیهم السلام دلالت دارند ، متواتر معنوى اند که قطعى ترین آنها از نظر سند و روشن ترینشان از نظر دلالت ، «حدیث ثَقَلَین» است.

 در این حدیث ، پیامبر خدا ، اهل بیت خود را «همتاى قرآن» به مردم معرّفى مى کند و مکرّر تأکید مى فرماید که تمسّک به قرآن و عترت، در کنار هم ، مانع از گم راهى امّت اسلامى پس از وى خواهد شد:

  إنّى تارِکٌ فیکُم ما إن تَمَسَّکتُم بِهِ لَن تَضِلّوا بَعدى، أحَدُهُما أعظَمُ مِنَ الآخَرِ؛ کِتابَ اللّهِ حَبلٌ مَمدودٌ مِنَ السَّماءِ إلَى الأَرضِ، و عِترَتى أهلَ بَیتى، و لَن یَتَفَرَّقا حتّى یَرِدا عَلَىَّ الحَوضَ . [۴۳]

 من در میان شما چیزى بر جاى مى گذارم که تا وقتى بدان چنگ زنید ، هرگز ، پس از من ، گم راه نخواهید شد . یکى از این دو باعظمت تر از دیگرى است : کتاب خدا که ریسمانى است کشیده شده از آسمان به زمین ـ و [دومْ] عترت که همان اهل بیت من اند . این دو، هرگز از یکدیگر جدا نمى شوند تا آن گاه که در کنار حوض [کوثر] بر من درآیند .  

 نخستین پیام روشن این حدیث و سایر احادیثى که بر وجوب تمسّک مسلمانان به اهل بیت علیهم السلام دلالت دارند ، [۴۴] مرجعیت علمى و دینى آنان و حجّیت ره نمودهایشان در کنار قرآن و ره نمودهاى پیامبر اسلام است.

 ب ـ دانش اهل بیت علیهم السلام ، دانش پیامبر صلى الله علیه و آله است

دلیل دوم بر مرجعیت علمى و دینى اهل بیت علیهم السلام ، روایاتى است که دلالت دارند بر این که آنان ، وارث دانش پیامبر خدا ، بلکه وارث علوم همه انبیاى الهى اند . [۴۵] این روایات نیز فوق حدّ «استفاضه» اند و شاید متتبّع ، بتواند «تواتر معنوى» آنها را اثبات نماید و به هر حال ، صدور مضمون آنها از پیامبر صلى الله علیه و آله ، قطعى است . به نمونه هایى از این روایات ، اشاره مى کنیم:

 ۱ . مَسعدة بن صدقه از امام على علیه السلام روایت کرده است :

  إنَّ العِلمَ الَّذى هَبَطَ بِهِ آدَمُ وجَمیعَ ما فُضِّلَت بِهِ النَّبِیّونَ إلى خاتَمِ النَّبِیِّینَ فى عِترَةِ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله ، فَأَینَ یُتاهُ بِکُم؟! بَل أینَ تَذهَبونَ؟! [۴۶]

 همانا آن علمى که آدم علیه السلام آن را با خود فرود آورد ، و تمام آن چیزهایى که مایه برترى پیامبران تا خاتم پیامبران شده ، همگى در خاندان محمّد صلى الله علیه و آله است . پس ، چرا سرگردانید؟! و به کجا مى روید؟!  ۲ . زُراره و فُضَیل از امام باقر علیه السلام روایت کرده اند:

  إنَّ العِلمَ الَّذى نَزَلَ مَعَ آدَمَ علیه السلام لَم یُرفَع، وَ العِلمُ یُتَوارَثُ، وکانَ عَلِىٌّ علیه السلام عالِمَ هذِهِ الاُمَّةِ، و إنَّهُ لَم یَهلِک مِنّا عالِمٌ قَطُّ إلّا خَلَفَهُ مِن أهلِهِ مَن عَلِمَ مِثلَ عِلمِهِ، أو ما شاءَ اللّهُ . [۴۷]

 آن علمى که با آدم علیه السلام فرود آمد ، دیگر بالا نرفت . این علم ، از یکى به دیگرى به ارث مى رسد و على علیه السلام ، عالم این امّت بود . هرگز هیچ عالمى از ما نمى میرد ، مگر آن که از خاندان او کسى جانشینش مى شود که همانند علم او را داشته باشد یا آن مقدار [از علم او را] که خدا بخواهد.  

 ۳ . ابو بصیر، صحابى امام باقر علیه السلام مى گوید:

  دَخَلتُ عَلى أبى جَعفَرٍ علیه السلام ، فَقُلتُ لَهُ : أنتُم وَرَثَةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله ؟

 قالَ: نَعَم .

 قُلتُ: رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله وارِثُ الأَنبِیاءِ، عَلِمَ کلَّ ما عَلِموا؟

 قالَ لى: نَعَم . [۴۸]

 خدمت امام باقر علیه السلام رسیدم و گفتم : آیا شما وارثان پیامبر خدا هستید؟

 فرمود : «آرى» .

 گفتم : آیا پیامبر خدا ، وارث همه علومى است که انبیا داشتند؟

 فرمود : «آرى» .

 ج ـ حدیثِ اهل بیت علیهم السلام ، حدیث پیامبر صلى الله علیه و آله است

سومین دلیل تعمیم معناى «سنّت» به احادیث اهل بیت علیهم السلام ، آن دسته از روایات ایشان است که در آنها تصریح شده است که هر حدیثى از آنان صادر شود ، حدیث پیامبر صلى الله علیه و آله و روایت شده از اوست. اینک نمونه هایى از این روایات:

 ۱ . در روایتى به نقل از جابر ، آمده است :

  قُلتُ لِأَبى جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِىٍّ الباقِرِ علیه السلام : إذا حَدَّثتَنى بِحَدیثٍ فَأَسنِدهُ لى .

 فَقالَ: حَدَّثَنى أبى، عَن جَدّى، عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله ، عَن جَبرَئیلَ علیه السلام ، عَنِ اللّهِ عز و جل، و کُلُّ ما اُحَدِّثُکَ بِهذَا الإِسنادِ . [۴۹]

 به ابوجعفر امام باقر علیه السلام گفتم : هر گاه برایم حدیثى مى فرمایى ، سند آن را نیز برایم ذکر نما .

 فرمود : «پدرم، از جدّم، از پیامبر خدا، از جبرئیل علیه السلام ، از خداوند عز و جل ، مرا حدیث کرده است ، و هر حدیثى که براى تو مى گویم ، با همین سند است» .  

 ۲ . هشام بن سالم و حمّاد بن عثمان و دیگران ، روایت کرده اند :

  سَمِعنا أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ: حَدیثى حَدیثُ أبى، و حَدیثُ أبى حَدیثُ جَدّى، و حَدیثُ جَدّى حَدیثُ الحُسَینِ، و حَدیثُ الحُسَینِ حَدیثُ الحَسَنِ، و حَدیثُ الحَسَنِ حَدیثُ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام ، و حَدیثُ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام حَدیثُ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله ، و حَدیثُ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله قَولُ اللّهِ عز و جل . [۵۰]

 از امام صادق علیه السلام شنیدیم که مى فرماید : «حدیث من ، حدیث پدرم است ، و حدیث پدرم ، حدیث جدّم ، و حدیث جدّم ، حدیث حسین ، و حدیث حسین ، حدیث حسن ، و حدیث حسن ، حدیث امیر مؤمنان علیه السلام ، و حدیث امیر مؤمنان علیه السلام ، حدیث پیامبر خدا ، و حدیث پیامبر خدا ، سخن خداوند عز و جل است» .  

 بر این اساس ، از دیدگاه پیروان اهل بیت علیهم السلام ، سنّت به معناى: «قول ، فعل و تقریر پیامبر خدا و اهل بیت ایشان» است ، و امامانِ اهل بیت، سنّت پیامبر صلى الله علیه و آله را تا سال ۲۶۰ هجرى ـ که آغاز غیبت آخرین امامِ این خاندان است ـ ، به امّت اسلام، عرضه کرده اند. در نتیجه ، تمسّک به اهل بیت علیهم السلام ، در واقع ، کامل ترین شکل تمسّک به سنّت و سیره پیامبر صلى الله علیه و آله است.

 دو. رابطه متقابل قرآن و سنّت

در باره جایگاه سنّتِ پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام و نقش آن در تبیین مفاهیم قرآن و مقاصد آن ، چند دیدگاه وجود دارد:

 دیدگاه نخست . فهم قرآن، بى نیاز از سنّت

این دیدگاه ، براى نخستین بار توسط خلیفه دوم ، مطرح شد . او هنگامى که پیامبر خدا در بستر مرگ مى خواست سنّت مکتوبى از خود به یادگار بگذارد ، که مانع از گم راهى امّت شود ، با استناد به این نظریه ، از اقدام پیامبر صلى الله علیه و آله ممانعت به عمل آورد.

 بخارى ، این داستان را به نقل از ابن عبّاس ، چنین نقل کرده است:

  لَمّا حُضِرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله و فِى البَیتِ رِجالٌ فیهِم عُمَرُ بنُ الخَطّابِ، قالَ النَّبِىُّ صلى الله علیه و آله : هَلُمَّ أکتُب لَکُم کِتاباً لا تَضِلّوا بَعدَهُ! فَقالَ عُمَرُ: إنَّ النَّبِىَّ صلى الله علیه و آله قد غَلَبَ عَلَیهِ الوَجَعُ! و عِندَکُمُ القُرآنُ . حَسبُنا کِتابُ اللّهِ . [۵۱]

 چون پیامبر خدا در بستر احتضار افتاد ، عده اى از جمله عمر بن خطّاب، در اتاق ، حضور داشتند . پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود : «بیایید تا براى شما نوشته اى بنویسم تا با وجود آن ، هرگز گم راه نشوید» . عمر گفت : درد ، بر پیامبر ، غلبه کرده است! در نزد شما قرآن هست . کتاب خدا ، ما را کفایت مى کند.  

 این سخن ، بدان معناست که در معرفت دینى ، مطلقا نیازى به سنّت نیست . ممانعت از کتابت حدیث پس از رحلت پیامبر اسلام ـ که یک سده به طول انجامید ـ ، بر پایه این دیدگاه بود . ذهبى ، آورده است :

  إنّ الصِّدِّیقَ جَمَعَ الناسَ بَعدَ وَفاةِ نبیِّهِم، فقال: إنّکم تُحَدِّثونَ عن رسولِ اللّه صلى الله علیه و آله أحادیثَ تَختَلِفونَ فیها، و الناسُ بَعدَکُم أشَدُّ اختلافاً؛ فلا تُحَدِّثوا عَن رَسولِ اللّه صلى الله علیه و آله شَیئاً، فَمَن سَأَلَکُم فَقولوا: بَینَنا و بَینَکُم کِتابُ اللّه ؛ فَاستَحِلّوا حَلالَه وحَرِّموا حَرامَهُ . [۵۲]

 پس از وفات پیامبر صلى الله علیه و آله [ابو بکر] صدّیق ، مردم را جمع کرد و گفت : شما از پیامبر خدا احادیثى را نقل مى کنید که در آنها اختلاف دارید ، و بعد از شما ، مردم ، بیشتر [در این باره] اختلاف خواهند کرد . بنا بر این ، از پیامبر خدا چیزى نقل نکنید ، و هر گاه کسى [در باره حدیثى] از شما پرسید ، بگویید : کتاب خدا در میان ما و شما هست ؛ حلال آن را حلال شمارید و حرامش را حرام .  

 از برخى نقل هاى محدّثان بر مى آید که در قرن سوم نیز این دیدگاه ، مطرح بوده است. شافعى ، در کتاب جماع العلم ، بابى را با این عنوان ، مطرح کرده است:

  حکایةُ قولِ الطائفةِ التى رَدّتِ الأخبارَ کلَّها .  نقل گفتار گروهى که همه احادیث را رد کردند . [۵۳]

این دیدگاه ، هر چند در تاریخ اسلام ، حتّى در میان اهل سنّتْ دوام نیاورد ، امّا اخیرا طرفدارانى پیدا کرده است. [۵۴]

 نقد دیدگاه نخست

بطلان این نظریه ، نیاز چندانى به برهان ندارد؛ زیرا با اندکى تأمّل ، روشن مى شود که ملاحظات سیاسى ، مبناى اصلى آن بوده است ، نه باورهاى علمى و دینى . در عین حال ، دلایل ذیل ، بطلان این دیدگاه را روشن مى سازند:

 ۱. اجتهاد در برابر نصّ قرآن

نظریّه بى نیاز بودن قرآن شناسى از سنّت ، در مقابل آیاتى است که پیامبر خدا را مُبیِّن و مفسّر وحى، معرّفى کرده و اطاعت از ایشان را مانند اطاعت از خداوند ، واجب نموده اند . [۵۵]

 همچنین آیاتى از قرآن ، تأکید دارند که این کتاب ، روشن و روشنگر همه چیز است ، مثل :

  «لَّقَدْ أَنزَلْنَآ ءَایَاتٍ مُّبَیِّنَاتٍ . [۵۶]

 تحقیقا آیاتى روشنگر را فرو فرستادیم»  .

  «هَذَا بَیَانٌ لِّلنَّاسِ . [۵۷]

 این ، بیانى براى مردم است»  .

  «نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَىْ ءٍ . [۵۸]

 و این قرآن را که روشنگر هر چیزى است ، بر تو فرو فرستادیم»  .

 این آیات ، بى تردید ، بدین معنا نیستند که همه معارف قرآن ، براى همه مردم ، واضح و روشن است و نیازى به تفسیر وتبیین ندارد ؛ بلکه معارف قرآن ، مراتبى دارد و هر کس به حسب استعداد و ظرفیت فکرى و روحى خود ، از روشنایى و روشنگرى این کتاب آسمانى ، پرتو مى گیرد. [۵۹]

 ۲. اجتهاد در برابر نصّ پیامبر صلى الله علیه و آله

تصمیم پیامبر صلى الله علیه و آله در باره نوشتن چیزى که مانع از گم راهى امّت شود ـ که شرح آن گذشت ـ ، به روشنى نشان مى دهد که قرآن ، به تنهایى ، مانع گم راهى نیست . تجربه تاریخ اسلام هم این واقعیت را تأیید کرده است و اگر نبود جز این که نظریه بى نیازى قرآن از سنّت ، اجتهاد در برابر سخن کسى است که به تصریح قرآن، از سرِ هوس، سخن نمى گوید [۶۰] و اطاعت از او ، اطاعت از خداست [۶۱] و مردم ، موظّف به انجام دادن همه اوامر او هستند ، [۶۲] همین براى اثبات بطلان آن ، کافى بود.

 ۳. اجماع امّت اسلامى بر نیازمندى به سنّت

اجماع مسلمانان در عمل کردن به سنّت و معتبر دانستن آن به عنوان دومین منبع معرفت دینى در کنار قرآن ، دلیل دیگرى بر ردّ دیدگاه نخست ، محسوب مى شود.

 دیدگاه دوم . فهم قرآن، تنها از طریق سنّت

در مقابل دیدگاه نخست ، نظریه دیگرى وجود دارد که بر اساس آن ، شناخت قرآن، براى عامّه مردم ، ممکن نیست و آنان براى تفسیر قرآن و عمل کردن به آن ، حتما باید به سنّت ، مراجعه کنند.

 این دیدگاه ، نخستین بار، به برخى صحابیان و تابعیانْ نسبت داده شده است . از عبید اللّه بن عمر ، نقل شده است :

  لقد أدرکتُ فقهاءَ المدینة ، و إنّهم لَیُعظّمون القولَ فى التفسیر ، منهم : سالمُ بن عبد اللّه ، و القاسمُ بن محمّد ، و سعیدُ بن المسیَّب ، و نافعٌ . [۶۳]

 من ، فقهاى مدینه را درک کردم . آنها گفتن تفسیر را گران مى شمردند . از جمله ایشان اند : سالم بن عبد اللّه ، قاسم بن محمّد، سعید بن مسیّب و نافع .  

 و در باره سعید بن مُسیَّب ، چنین نقل شده است :

  إنّهُ کان إذا سُئل عن تفسیر آیة من القرآن، قال: أنا لا أقول فى القرآن شیئاً . [۶۴]

 هر گاه تفسیر آیه اى از قرآن را از وى مى پرسیدند ، مى گفت : من ، در باره قرآن ، چیزى نمى گویم .  

 و از شَعبى نقل شده است که گفت :

  ثلاث لا أقول فیهنَّ حتّى أموت: القرآن... . [۶۵]

 سه موضوع است که من تا زنده ام ، در باره آنها سخن نمى گویم : نخست، قرآن ... .  

 همچنین ، در میان پیروان اهل بیت علیهم السلام ، این نظریه به گروهى از طرفداران مکتب اخباریگرى نسبت داده شده است . آنان ، معتقدند که دستیابى به معارف قرآن ، ویژه پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت اوست و از این رو ، ظواهر قرآن ، براى ما حجّت نیستند . [۶۶]

 شمارى از اخباریان شیعه، پا را از این هم فراتر گذاشته اند و بر این باورند که بسیارى از سنّت هاى پیامبر صلى الله علیه و آله ، مانند بیشتر آیات قرآن ، رمزگونه و معمّایى اند و جز مخاطبان اصلى آنها ، یعنى پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام ، کسى مقاصد و معانى حقیقى آنها را نمى فهمد . محدّث اِسترآبادى ، [۶۷] بنیان گذار این شیوه از اخباریگرى ، در این باره مى گوید:

  و إنّ القرآن فى الأکثر ورد على وجه التّعمیة بالنسبة إلى أذهان الرّعیّة و کذلک کثیر من السنن النبویّة و إنّه لا سبیل لنا فیما لا نعلّمه من الأحکام النظریّة الشرعیّة ، أصلیّةً کانت أو فرعیّةَ؛ إلّا السماع من الصّادقین علیهم السلام ، و إنّه لا یجوز استنباط الأحکام النظریّة من ظواهر کتاب اللّه و لا ظواهر السنن النبویّة ما لم یعلم أحوالهما من جهة أهل الذّکر علیهم السلام ، بل یجب التوقّف و الاحتیاط فیهما . [۶۸]

 اکثر آیات قرآن و همچنین بسیارى از سنّت هاى پیامبر صلى الله علیه و آله ، از اذهان عموم ، پوشیده اند و براى دانستن احکام نظرى شرعى، اعم از اصول یا فروع ، راهى جز شنیدن از پیشوایان صادق علیهم السلام وجود ندارد . همچنین ، استنباط احکام نظرى از ظواهر کتاب خدا و یا ظواهر سنّت پیامبر صلى الله علیه و آله ، مادام که در باره حقیقت آنها از اهل بیت علیهم السلام ، چیزى به ما نرسیده است ، جایز نیست ؛ بلکه باید در این باره ، توقّف و احتیاط کرد .  

 مهم ترین دلایلى که براى اثبات این نظریه اقامه شده ، عبارت اند از:

 ۱. حرمت «تفسیر به رأى»

بر اساس احادیث متواتر ، پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام ، «تفسیر به رأى» را تحریم کرده اند . بنا بر این ، براى فهم معارف و مقاصد قرآن ، راهى جز رجوع به خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله ، وجود ندارد . برخى احادیثى که از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در این باره نقل شده اند ، عبارت اند از:

  مَن قالَ فِى القُرآنِ بِرَأیِهِ، فَلیَتَبَوَّأ مَقعَدَهُ مِنَ النّارِ . [۶۹]

 کسى که در قرآن به رأى خود نظر دهد ، جایگاهش آتش باد!  مَن فَسَّرَ القُرآنَ بِرَأیِهِ، فَقَدِ افتَرى عَلَى اللّهِ الکَذِبَ . [۷۰]

 کسى که قرآن را تفسیر به رأى کند ، به یقین، به خدا دروغ بسته است .  مَن فَسَّرَ القُرآنَ بِرَأیِهِ فَأَصابَ الحَقَّ، فَقَد أخطَأَ . [۷۱]

 کسى که قرآن را تفسیر به رأى کند ، حتّى اگر درست بگوید ، باز خطا کرده است.  

 امام صادق علیه السلام نیز مى فرماید:

  مَن فَسَّرَ القُرآنَ بِرَأیِهِ، إن أصابَ لَم یُؤجَر، و إِن أخطَأَ فَهُوَ أبعَدُ مِنَ السَّماءِ . [۷۲]

 کسى که قرآن را تفسیر به رأى کند ، اگر تفسیرش درست باشد ، اَجرى نمى برد و اگر اشتباه کند ، دورترین فرد از آسمان [در پیشگاه الهى] است .

 ۲. اختصاص داشتن فهم معارف قرآن به اهل بیت علیهم السلام

شمارى از احادیث ، تأکید دارند که معارف قرآن ، فراتر از فهم عامّه مردم اند و تنها پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت او علیهم السلام ـ که مخاطبان اصلى قرآن اند ـ مى توانند به حقایق این کتاب آسمانى برسند . بنا بر این ، تنها راه دین شناسى براى دیگران ، مراجعه به سنّت و عترت است . اینک ، نمونه اى از این احادیث:

 الف ـ امام باقر علیه السلام ، خطاب به جابر بن جعفى فرموده است:

  یا جابِرُ! لَیسَ شى ءٌ أبعَدَ مِن عُقولِ الرِّجالِ مِن تَفسیرِ القُرآنِ؛ إنَّ الآیَةَ یَکونُ أوَّلُها فى شى ءٍ و آخِرُها فى شى ءٍ، و هُوَ کَلامٌ مُتَّصِلٌ مُتَصَرِّفٌ عَلى وُجوهٍ . [۷۳]

 اى جابر! هیچ چیز، به اندازه تفسیر قرآن ، دور از دسترس اندیشه هاى مردان نیست . یک آیه ، ابتدایش در باره چیزى است و انتهایش در باره چیزى دیگر ، و قرآن ، گفتار پیوسته اى است که به گونه هاى مختلف ، فهمیده مى شود.  

 ب ـ در علل الشرائع ، به نقل از ابو زُهَیر بن شَبیب بن اَنَس ، از یکى از یاران امام صادق علیه السلام روایت شده است :

 در خدمت امام صادق علیه السلام بودم ... که یک نفر ، در زد . گروهى از یاران امام علیه السلام در حضور ایشان بودند . ایشان به غلام فرمود : «ببین کیست؟».

 غلام رفت و برگشت و گفت : ابو حنیفه است .

 فرمود : «بگو وارد شود» .

 ابو حنیفه ، وارد شد و بر امام صادق علیه السلام سلام کرد .

 امام علیه السلام پاسخ سلامش را داد و فرمود : «تو فقیه عراق هستى؟» .

 گفت : آرى.

 فرمود : «بر چه اساسى براى آنها فتوا مى دهى؟» .

 گفت : بر اساس کتاب خدا و سنّت پیامبرش .

 فرمود : «اى ابو حنیفه! آیا کتاب خدا را چنان که باید، مى شناسى ، و آیا ناسخ و منسوخ را مى شناسى؟».

 گفت : آرى.

 فرمود : «اى ابو حنیفه! مدّعى علم شدى . واى بر تو! خداوند ، این علم را جز نزد اهل قرآن که قرآن بر آنها نازل شده ، قرار نداده است . واى بر تو! این علم ، جز در نزد خواصّى از ذریّه پیامبر ما محمّد صلى الله علیه و آله نیست . خداوند ، حتّى یک حرف از کتابش را به تو به ارث ، نداده است» و همچنان براى او حجّت آورد و استدلال کرد، تا آن که فرمود : «اى ابو حنیفه! هر گاه چیزى از تو سؤال شود (یا مسئله اى براى تو پیش آید) که نه در کتاب خداست و نه در حدیث و سنّت، چه مى کنى؟» .

 گفت : خداوند ، تو را به سلامت دارد! قیاس مى کنم و در آن ، بر اساس نظر خود ، عمل مى نمایم.

 امام علیه السلام فرمود : «اى ابو حنیفه! نخستین کسى که قیاس کرد ، ابلیس مَلعون بود . او در برابر پروردگار ما ـ تبارک و تعالى ـ دست به قیاس زد و گفت :  «من از او (آدم) بهترم ؛ [چون] مرا از آتش آفریده اى و او را از گِل ...»  » .

 ابو حنیفه ، سکوت کرد.

 امام علیه السلام فرمود : «اى ابو حنیفه! کدام یک نجس تر است : بول یا جنابت؟».

 گفت : بول .

 فرمود : «پس چرا مردم براى جنابت ، غسل مى کنند ؛ امّا براى بول ، غسل نمى کنند؟» .

 ابو حنیفه ، سکوت کرد.

 امام علیه السلام فرمود : «اى ابو حنیفه! کدام یک برتر است : نماز یا روزه؟» .

 گفت : نماز.

 فرمود : «پس چرا حائض باید قضاى روزه اش را به جا آورد ؛ امّا نمازش قضا ندارد؟» .

 ابو حنیفه ، باز سکوت کرد. [۷۴]

 ج ـ در روایتى از زید شَحّام آمده است :

 قَتادة بن دِعامه ، بر امام باقر علیه السلام وارد شد . امام علیه السلام فرمود : «اى قتاده! تو فقیه بصریانى؟» .

 گفت : این طور مى گویند.

 فرمود : «به من خبر رسیده است که قرآن را تفسیر مى کنى» .

 گفت : آرى.

 فرمود : «به علم ، تفسیرش مى کنى یا به جهل؟» .

 گفت : البته به علم.

 فرمود : «اگر به علم، تفسیرش مى کنى ، به راستى عالم هستى . من از تو سؤالى دارم» .

 قتاده گفت : بپرس .

 فرمود : «مرا خبر ده از این سخن خداى عز و جل در باره قوم سبأ که :  «و میان آنها مسافت را به اندازه مقرّر داشته بودیم . در این راه ها شب ها و روزها آسوده خاطر بگردید »  ».

 قتاده گفت : یعنى کسى که با توشه حلال و مرکوب و کرایه حلال از خانه اش به قصد این خانه (کعبه) خارج شود ، در امان است تا آن گاه که به سوى خانواده اش باز گردد.

 امام باقر علیه السلام فرمود : «تو را به خدا سوگند ، اى قتاده! آیا مى دانى که گاه ممکن است آدمى با توشه حلال و مرکوب و کرایه حلال، به قصد این خانه ، خانه اش را ترک گوید ؛ ولى در راه ، راهزنان به او حمله کنند و هزینه و توشه اش را بگیرند و نیز ضربه مهلکى به او وارد آید؟» .

 قتاده گفت : البته ، آرى.

 امام باقر علیه السلام فرمود : «واى بر تو ، اى قتاده! اگر قرآن را از پیش خود تفسیر کرده اى ، هم خود به هلاکت افتاده اى و هم دیگران را به نابودى کشانده اى ، و اگر آن را از مردان گرفته اى ، باز ، هم خود را به هلاکت افکنده اى و هم دیگران را . واى بر تو ، اى قتاده! مقصود [آیه] ، کسى است که با توشه و مرکوب و کرایه اى حلال از خانه اش به قصد این خانه بیرون رود ، در حالى که عارف به حقّ ما و دلش شیفته ما باشد ، چنان که خداى متعال فرمود :  «پس دل هاى گروهى از مردمان را هواخواهِ ایشان قرار ده»  . اگر مقصود ، خانه (کعبه) بود ، مى فرمود : آن [و نه آنها ] . به خدا سوگند که ماییم مقصود از این دعاى ابراهیم علیه السلام که : هر کس دوستدار ما باشد، حجّش پذیرفته مى شود ، و گرنه پذیرفته نمى شود . اى قتاده! هر گاه کسى چنین باشد (دوستدار و عاشق ما باشد) ، از عذاب دوزخ، در روز قیامت ، ایمن خواهد بود» .

 قتاده گفت : مسلّما . به خدا سوگند که من ، این آیه را جز این گونه تفسیر نکرده ام.

 امام باقر علیه السلام فرمود : «واى بر تو ، اى قتاده! قرآن را ، در حقیقت ، کسى مى شناسد که مخاطب آن ، واقع شده است» . [۷۵]

 ۳. ظاهر نبودن الفاظ قرآن

وجود تقیید ، تخصیص و تجوّز در بیشتر ظواهر قرآن ، موجب از بین رفتن ظهور (معناى ظاهر) آنها مى گردد . بنا بر این ، آنچه از معانى قرآن که ظاهر به نظر مى رسد ، ظهورِ آن، بَدْوى است و با تأمّل ، از بین خواهد رفت . در نتیجه ، براى فهم آنها ، رجوع به خاندان پیامبر خدا ، ضرورى است .

 نقد دلیل اوّل

دلیل نخست اخباریان ، «حرمت تفسیر به رأى» در اسلام است . بى تردید ، طبق احادیثى که بدانها اشارت رفت ، تفسیر به رأى ، جایز نیست ؛ امّا حرمت تفسیر به رأى ، نمى تواند مدّعاى آنان را اثبات نماید ؛ زیرا:

 اوّلاً حمل کردن لفظ بر معناى واضِح آن ، تفسیر نیست ؛ چون تفسیر، به معناى تبیین و توضیح معناى غیر واضح است [۷۶] و به تعبیر شیخ انصارى ، تفسیر ، عبارت است از «کشف القناع (پرده بر داشتن)» [۷۷] ، و حمل لفظ بر معناى ظاهر آن ، کشف امر مستور نیست.

 ثانیا بر فرض که حمل لفظ بر معناى ظاهرِ آن ، تفسیر نامیده شود ، این عمل ، تفسیر به رأى نیست ؛ زیرا رأى و نظریه در جایى صدق مى کند که معناى آیه ، روشن نباشد . در این صورت ، مفسّر مى گوید: «به نظر من ، مقصود، این است» ؛ امّا در جایى که معناى لغوى و عرفى آیه روشن است ، مفسّر، از خود ، رأى و دیدگاهى ندارد تا بر قرآن ، تحمیل کند . او معناى آیه را مى گوید ، نه رأى خود را (در باره مقصود آیه).

 بنا بر این ، مقصود از حرمت تفسیر به رأى ، تحمیل آراى مبتنى بر حدس و گمان و استحسان، بر قرآن است و شامل حمل الفاظ این کتاب آسمانى بر معانى واضح لغوى و عرفى آن نمى شود . [۷۸]

 مؤیّد این مدّعا ، احادیثى است که اهل بیت علیهم السلام در آنها روش استخراج احکام اسلام از قرآن را به اصحاب خود ، تعلیم داده اند . نمونه روشن آن ، روایت عبد الأعلى است که مى گوید:

 <HA> قُلتُ لِأَبى عَبدِ اللّهِ علیه السلام : عَثَرتُ فَانقَطَعَ ظُفرى فَجَعَلتُ عَلى إصبَعى مَرارَةً، فَکَیفَ أصنَعُ بِالوُضوءِ؟

 قالَ: یُعرَفُ هذا و أشباهُهُ مِن کِتابِ اللّهِ عز و جل :  «مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِى الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ»  . [۷۹] اِمسَح عَلَیهِ . [۸۰]</HA>

<HA> به امام صادق علیه السلام گفتم : پایم لغزید و ناخنم شکست و من ، مقدارى مرهم روى انگشتم گذاشته ام. حال ، براى وضو چه کنم؟

 فرمود : «حُکم این و امثال آن ، از کتاب خداوند عز و جل دانسته مى شود :  «خدا در دین ، بر شما سختى قرار نداده است»  . بر آن [انگشتِ مرهم نهاده] ، مسح کن» . </HA>

 نقد دلیل دوم

بى شک ، فهم معارف قرآن ، مراتبى دارد که احاطه به همه مراتب آن ، ویژه خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله است ؛ [۸۱] امّا این ، بدان معنا نیست که معارف قرآن ، به طور مطلق ، بالاتر از فهم عامّه مردم است و پژوهشگران دینى نباید به متن قرآن ، مراجعه کنند ؛ زیرا:

 اوّلاً قرآن کریم تصریح مى فرماید:

  «هَذَا بَیَانٌ لِّلنَّاسِ . [۸۲]

 این (قرآن) ، روشنگرى براى مردم است»  .

 و مردم را به تدبّر در آیات خویش ، فرا مى خواند:

  «کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِّیَدَّبَّرُواْ ءَایَاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ . [۸۳]

 کتابى است خجسته که به سوى تو فرستادیم تا در آیات آن بیندیشند و خردمندان از آن پند گیرند»  .

 و کسانى را که در آن تدبّر نمى کنند ، بدین گونه مورد عتاب قرار مى دهد که:

  «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَآ . [۸۴]

 آیا به قرآن نمى اندیشند، یا بر دل هایشان قفل هایى زده شده است؟»  .

 چگونه مى توان سخنى را که براى مردم ، قابل فهم نیست ، «بیان» نامید و آنان را به تدبّر در آن ، دعوت کرد و کسانى را که در آن تدبّر نمى کنند ، مورد سرزنش قرار داد؟!

 ثانیا مبهم بودن قرآن ، با معجزه بودن آن ، سازگار نیست ؛ زیرا سخنى مى تواند معجزه باشد و ارتباطِ آورنده آن را با خداوند متعال ، اثبات نماید که براى مردمِ اهل آن زبان ، قابل فهم باشد . بنا بر این ، سخنى که عموم مردم ، قادر به درک آن نیستند ، معجزه و نشانه نبوّت نیست .

 ثالثا بر پایه احادیث فراوانى که از اهل بیت علیهم السلام رسیده اند ، عرضه سنّت بر قرآن ، یکى از معیارهاى تشخیص حدیث صحیح از ناصحیح است . از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله روایت شده که مى فرماید:

  إنَّ عَلى کُلِّ حَقٍّ حَقیقَةً، وَ عَلى کُلِّ صَوابٍ نوراً؛ فَما وافَقَ کِتابَ اللّهِ فَخُذوهُ، وَ ما خالَفَ کِتابَ اللّهِ فَدَعوهُ . [۸۵]

 هر حقّى از حقیقتى برخوردار است ، و هر درستى ، از نورانیّتى . پس آنچه را که موافق کتاب خداست ، بگیرید ، و آنچه را که مخالف کتاب خداست ، رها کنید .  

 بدیهى است که معیارْ بودن قرآن براى تشخیص درستى یا نادرستى سنّت (حدیث) ، مبتنى بر امکان دستیابى به معانى قرآن و نیز حجّیت ظواهر آن است و چیزى که خود ، مبهم و غیر قابل فهم باشد ، نمى تواند میزان شناخت چیزى دیگر شود.

 رابعا در برخى احادیث، مبهم و غیر قابل فهم بودن قرآن ، صریحا نفى شده است . براى مثال ، ابو لَبید بَحرانى از امام باقر علیه السلام روایت کرده است که :

  فَمَن زَعَمَ أنَّ کِتابَ اللّهِ مُبهَمٌ، فَقَد هَلَکَ و أهلَکَ . [۸۶]

 هر کس ادّعا کند که کتاب خدا مبهم است ، هم خود به هلاکت افتاده ، و هم دیگران را به نابودى کشانده است .  

 بنا بر این ، مقصود از احادیثى که فهم معارف قرآن را به اهل بیت علیهم السلام منحصر کرده اند، بر فرض صحّت سند ، احاطه داشتن اهل بیت علیهم السلام بر همه معارف ظاهرى و باطنى آن است ، چنان که در بسیارى از احادیث ، به این مطلب، تصریح شده است. این احادیث، در واقع ، در مقابل کسانى که خود را از اهل بیت علیهم السلام و راه و روش آنان در شناخت معارف قرآن ، بى نیاز مى دانند ، صادر شده است.

 نقد دلیل سوم

با توجّه به آنچه گذشت ، بطلان ادّعاى مبهم بودن الفاظ قرآن (به دلیل وجود تقیید ، تخصیص و تجوّز در بیشتر آیات آن) ، روشن است؛ زیرا:

 اوّلاً وجود تقیید ، تخصیص و تجوّز در بیشتر آیات قرآن ، ادّعاى محض و خلاف واقع است.

 ثانیا همه آنچه در نقد دلیل دوم اخباریان ذکر شد ، براى اثبات امکان بهره گیرى مردم (بویژه دانشوران) از معارف قرآن ، کافى است.

 ثالثا سنّت نیز مانند قرآن ، ناسخ و منسوخ ، خاص و عام ، و محکم و متشابه دارد . در حدیثى که سُلیم بن قیس از امیر مؤمنان علیه السلام نقل کرده ، آمده است :

  إنَّ أمرَ النَّبِىِّ صلى الله علیه و آله مِثلُ القُرآنِ ناسِخٌ و مَنسوخٌ و خاصٌّ و عامٌّ و مُحکَمٌ و مُتَشابِهٌ، قَد کانَ یَکونُ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله الکَلامُ لَهُ وَجهانِ: کَلامٌ عامٌّ ، و کَلامٌ خاصٌّ مِثلُ القُرآنِ . [۸۷]

 سخنان پیامبر صلى الله علیه و آله نیز همانند قرآن ، ناسخ و منسوخ ، خاص و عام ، و محکم و متشابه دارد . گاهى سخن پیامبر خدا دو گونه بود : عام و خاص ، مثل قرآن.  

 بنا بر این ، اگر استدلال سوم اخباریان درست باشد ، باید گفت که سنّت نیز نمى تواند از قرآن ، ابهام زدایى نماید ؛ بلکه باید مانند محدّث اِسترآبادى معتقد شد که احادیث نبوى ، مانند آیات قرآن ، رمزگونه اند و کلید این رمز ، حدیث اهل بیت علیهم السلام است.

 بارى ، خلاصه کلام در پاسخ به دلیل سوم اخباریان ، این است که وجود تخصیص ، تقیید ، نَسخ و امثال اینها در قرآن و سنّت ، موجب عدم انعقاد ظهور در الفاظ و یا عدم استمرار آن نیست؛ بلکه سبب لزوم فحص در موارد احتمال وجود مخصِّص و مبیِّن است . [۸۸]

 دیدگاه سوم . فهم قرآن از طریق سنّت در موارد خاص

در تاریخ اسلام ، دیدگاه نخست به مهجور شدن سنّت انجامید و دیدگاه دوم به مهجورشدن بیشتر قرآن دامن زد . علّامه طباطبایى قدس سره در تفسیر گران سنگ المیزان ، پس از نگاهى دردآلود به این گذشته اسفبار مى نویسد :

  و لعلّ المتراءى من أمر الاُمّة لغیرهم من الباحثین ـ کما ذکره بعضهم ـ أنّ أهل السنّة أخذوا بالکتاب و ترکوا العترة ، فآل ذلک إلى ترک الکتاب لقول النبىّ صلى الله علیه و آله : «إنّهما لن یفترقا» و أنّ الشیعة أخذوا بالعترة و ترکوا الکتاب ، فآل ذلک منهم إلى ترک العترة لقوله صلى الله علیه و آله : «إنّهما لن یفترقا»، فقد ترکت الاُمّة القرآن و العترة (الکتاب و السنّة) معا . [۸۹]

 شاید وضعیت ظاهر امّت مسلمان، براى پژوهشگران ، چنین باشد که برخى گفته اند: اهل سنّت ، قرآن را گرفتند و عترت پیامبر صلى الله علیه و آله را رها کردند و نتیجه ، آن شد که قرآن را هم رها کردند ؛ زیرا پیامبر صلى الله علیه و آله فرموده بود : «این دو، از هم جدا نمى شوند» . و شیعه ، عترت را گرفتند و قرآن را رها کردند و در نتیجه ، عترت را هم رها کردند ؛ چون پیامبر صلى الله علیه و آله فرموده بود : «این دو، از هم جدا نمى شوند» . بنا بر این ، امّت اسلامى ، قرآن و عترت ، هر دو، را رها کردند .  

 ایشان ، در مقابل دو دیدگاه گذشته ، دیدگاه سومى را مطرح کرده و آن ، این است که قرآن شناسى ، جز در موارد خاص (مانند : تفاصیل احکام و قصص و معاد) ، نیازى به سنّت ندارد . فهم قرآن، با کمک گرفتن از خود قرآن ، امکان پذیر است و پیامبر صلى الله علیه و آله و خاندان آن بزرگوار نیز به عنوان معلّمان قرآن ، ما را به همین راه ، راه نمایى کرده اند. متن سخن علّامه طباطبایى قدس سره چنین است:

 آیات شریفى که مردم را به طور عمومى ـ از کافر و مؤمن و از کسانى که در عهد نزول کتاب الهى بوده و یا اشخاصى که بعدا به وجود آمده اند ـ به اندیشیدن و تدبّر در قرآن دعوت نموده ، مخصوصا آیه شریف :  «آیا در قرآن نمى اندیشند؟ و اگر از سوى کسى غیر خداوند بود ، قطعا در آن ، اختلافات بسیارى بود»  ، به طور آشکارا ، دلالت دارد که معارف قرآنى را مى توان با بحث و کنجکاوى در آیات به دست آورد و بدین وسیله ، اختلافى را که در نظر ابتدایى در میان بعضى آیات دیده مى شود ، مرتفع ساخت ؛ زیرا چنان که ملاحظه مى کنید ، این آیه شریف ، در مقام «تحدّى» [یعنى حجّت آوردن و مبارز طلبیدن] است و مى خواهد با استدلال به عدم وجود اختلاف در قرآن ، حقّانیت کتاب الهى را ثابت کند . در این صورت ، معنا ندارد که فهمیدن معانى آیات قرآن را موکول به فهم «صحابیان و تابعیان» نماید ؛ بلکه بالاتر ، نمى توان در چنین مقامى، درک معانى آن را هم به سخنان پیامبر صلى الله علیه و آله حواله داد ؛ چون کلام پیامبر خدا، در چنین زمینه اى ، یا کلامى است که موافق ظاهر کتاب الهى و مطابق با آن است و یا با آن، مخالفت دارد . پُر واضح است که در صورت موافقت ، احتیاجى به آن نیست ؛ زیرا خود شخص ، ولو پس از تدبّر و بحث ، همان معنا را درک مى کند؛ امّا در صورت مخالفتش با کتاب الهى، با مقام «تحدّى» سازگارى ندارد و نمى تواند حجّتى را براى مخالف ، اقامه کند.

 ولى در شرح و تفصیل احکام فرعى ، چاره اى جز استفاده کردن از حدیث نبوى نیست ، چنان که خود قرآن شریف هم ، این قبیل مطالب را به توضیحات پیامبر خدا ، حواله داده است و آیه شریفِ :  «آنچه را که پیامبر به شما داده است ، بگیرید و از آنچه شما را باز داشته، باز ایستید»  و آنچه در تفسیر آن رسیده ، همه به همین قسمت مربوط اند. همچنین ، قسمت هایى که مربوط به داستان ها و یا مربوط به تفاصیل «معاد» هستند ، در آنها هم حدیث پیامبر صلى الله علیه و آله ، لازم و حتمى است.

 خلاصه ، از آنچه گفتیم روشن مى شود که شأن پیامبر خدا در چنین مقامى ، تنها و تنها جنبه آموزش است و معلوم است که آموزش ، فقط یک نحو راه نمایى است که استاد آگاه و خبیر، به وسیله آن ، ذهن شاگرد را براى درک کردن چیزى که براى او سنگین و دشوار است ، ارشاد و رهبرى مى نماید . [۹۰]

 دیدگاه چهارم . فهم قرآن از طریق سنّت، تنها در برخى سطوح

به نظر مى رسد براى تبیینِ دقیق رابطه متقابل قرآن و حدیث ، و نقش سنّت در تفسیر قرآن و فهم معارف دینى ، تفصیل قائل شدن میان مراتب قرآن شناسى (فهم معارف قرآن) ، ضرورى است.

 مراتب قرآن شناسى

به طور کلّى ، فهم معارف قرآن کریم را مى توان در چهار مرحله خلاصه کرد:

 ۱. آشنایىِ اجمالى با معارف قرآن،

 ۲. آشنایى با اشارات قرآن،

 ۳. آشنایى با لطایف قرآن،

 ۴. آشنایى با حقایق قرآن .

 از امام زین العابدین علیه السلام ، در باره مراتب قرآن شناسى روایت شده که مى فرماید :

  إنَّ کِتابَ اللّهِ عَلى أربَعَةِ أشیاءَ: عَلَى العِبارَةِ، وَ الإِشارَةِ، وَ اللَّطائِفِ، وَ الحَقائِقِ؛ فَالعِبارَةُ لِلعَوامِّ، وَ الإِشارَةُ لِلخَواصِّ، وَ اللَّطائِفُ لِلأَولِیاءِ، وَ الحَقائِقُ لِلأَنبِیاءِ . [۹۱]

 همانا کتاب خدا بر چهار چیز است : بر عبارت ، اشارت ، لطایف و حقایق . عبارت ، براى عوام است و اشارت براى خواص و لطایف براى اولیایند و حقایق براى انبیا .  

 و اینک ، توضیحى در باره هر یک از این مراتب:

 یک. آشنایى اجمالى با معارف قرآن

مرحله نخستِ قرآن شناسى ، یعنى آشنایى اجمالى با معارفِ حیاتبخشِ این کتاب آسمانى ، براى عموم کسانى که با ادبیات عرب آشنایى دارند ، امکان پذیر است ، چنان که در حدیثى که ملاحظه شد ، آمده است : «عبارت، براى عوام است».

 به سخن دیگر ، هر کس زبان عربى را بداند و بتواند عبارات قرآن را بفهمد ، به تناسب قدرت درک خود ، مى تواند از نورانیت آن ، بهره ببرد ، چنان که در حدیثى از امیر مؤمنان علیه السلام نقل شده که مى فرماید:

  ما جالَسَ هذَا القُرآنَ أحَدٌ إلّا قامَ عَنهُ بِزِیادَةٍ أو نُقصانٍ: زِیادَةٍ فى هُدىً، أو نُقصانٍ فى عَمىً . [۹۲]

 هیچ کس با این قرآن ننشست ، مگر آن که با افزایشى یا کاهشى از نزد آن برخاست : افزایش در هدایت ، یا کاهش در کورى (گم راهى) .  

 همه احادیثى که عموم مردم را به آموختن قرآن براى بهره گیرى از آن تشویق مى کنند ، در واقع ، بر لزوم نخستین مرحله قرآن شناسى و آشنایى اجمالى با معارف نورانى این کتاب آسمانى در زمینه هاى: اعتقادى ، اخلاقى ، عملى ، تاریخى و ... براى همه پیروان اسلام ، تأکید دارند، مانند آنچه از امام على علیه السلام نقل شده که مى فرماید:

  اِعلَموا أنَّهُ لَیسَ عَلى أحَدٍ بَعدَ القُرآنِ مِن فاقَةٍ، و لا لِأَحَدٍ قَبلَ القُرآنِ مِن غِنىً؛ فَاستَشفوهُ مِن أدوائِکُم وَ استَعینوا بِهِ عَلى لَأوائِکُم ؛ فَإِنَّ فیهِ شِفاءً مِن أکبَرِ الدّاءِ؛ وهُوَ الکُفرُ وَ النِّفاقُ، وَ الغَىُّ وَ الضَّلالُ؛ فَاسأَلُوا اللّهَ بِهِ، و تَوَجَّهوا إلَیهِ بِحُبِّهِ، و لا تَسأَلوا بِهِ خَلقَهُ... وَ استَدِلّوهُ عَلى رَبِّکُم، وَ استَنصِحوهُ عَلى أنفُسِکُم، وَ اتَّهِموا عَلَیهِ آراءَکُم، وَ استَغِشّوا فیهِ أهواءَکُم . [۹۳]

 بدانید که هیچ کس با داشتن قرآن ، نیازمند نمى شود ، و هیچ کس بدون قرآن ، بى نیاز نخواهد بود . پس ، درمان دردهاى خود را از قرآن بجویید و براى سختى ها و مشکلات خود ، از آن کمک بگیرید ؛ زیرا درمان بزرگ ترین دردها ـ یعنى کفر و نفاق و بیراهه رَوى و گم راهى ـ ، در قرآن است . پس به وسیله آن ، از خداوند مسئلت کنید ، و با دوست داشتنِ قرآن ، به درگاه خداوند روى آورید ، و به وسیله قرآن ، از خلق خدا چیزى نخواهید ... با قرآن به پروردگارتان راه برید ، و آن را مشاور خود قرار دهید ، و آرایتان را در برابر آن ، متّهم کنید ، و ناخالصى عقایدتان را با آن بسنجید .  

 روشن است که مخاطب امام علیه السلام در این سخن ، همه امّت اسلام اند ، و ایشان نمى خواهد به آنان بگوید که براى بهره گرفتن از قرآن ، همه مردم باید در علم تفسیر ، تخصّص پیدا کنند ؛ بلکه مقصود ایشان ، دعوت همه مردم به آشنایى اجمالى با معارف قرآن به قدر استعداد و توان آنهاست.

 همچنین ، همه آیات و احادیثى که عموم مردم را به تدبّر در قرآن براى بهره گیرى از ره نمودهاى آن دعوت مى کنند ، بر قابل فهم بودن این کتاب آسمانى براى آنان ، دلالت دارند ، مانند این آیه شریف :

  «کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِّیَدَّبَّرُواْ ءَایَاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ . [۹۴]

 کتابى است خجسته که به سوى تو فرستادیم تا در آیات آن بیندیشند و خردمندان از آن، پند گیرند»  .

 افزون بر این ، چنان که قبلاً اشاره کردیم ، اصولاً معجزه بودن قرآن ـ که این کتاب آسمانى، بارها به آن، تحدّى (هَماوردطلبى) کرده است ـ ، نشانه آن است که زیبایى و عمق و حلاوت معناى آن ، براى توده اندیشه ورانِ عربى دان، قابل فهم است.

 دو. آشنایى با اشارات قرآن

دومین مرحله قرآن شناسى ، یعنى آشنایى با اشارات این کتاب آسمانى ، براى عموم مردم، میسّر نیست؛ بلکه نیاز به تخصّص دارد و تنها خواص اند که مى توانند به این حوزه معرفتى راه یابند . امام زین العابدین علیه السلام ، به این مرحله اشاره نموده، مى فرماید: «اشارت، براى خواص است».

 توضیح مطلب ، این که : نور بودن قرآن و بیان بودن آن ، با علمى بودن و عمق داشتنِ معارف آن ، منافاتى ندارد . بر پایه گزارش ثقة الإسلام کلینى، پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در باره عمق معارف این کتاب آسمانى مى فرماید:

  لَهُ ظَهرٌ و بَطنٌ، فَظاهِرُهُ حُکمٌ و باطِنُهُ عِلمٌ، ظاهِرُهُ أنیقٌ و باطِنُهُ عَمیقٌ، لَهُ نُجومٌ و عَلى نُجومِهِ نُجومٌ، لا تُحصى عَجائِبُهُ، و لا تُبلى غَرائِبُهُ . [۹۵]

 قرآن ، ظاهرى دارد و باطنى . ظاهر آن ، حُکم است و باطنش علم . ظاهرش زیباست و باطنش ژرف . داراى ستارگانى است [۹۶] و ستارگانش هم ستارگانى دارند . شگفتى هایش به شماره در نمى آیند ، و غرایبش کهنه نمى گردند.  

 اشارات قرآن ، راه دستیابى به بخش عمده اى از معارف آن است و بدین سان ، همان طور که از امام على علیه السلام روایت شده است ، قرآن کریم ، خود ، شارح و مبیِّن خویش است:

  کِتابُ اللّهِ تُبصِرونَ بِهِ، و تَنطِقونَ بِهِ، و تَسمَعونَ بِهِ، و یَنطِقُ بَعضُهُ بِبَعضٍ، و یَشهَدُ بَعضُهُ عَلى بَعضٍ . [۹۷]

 این ، کتاب خداست که با آن مى توانید [حقیقت را] ببینید ، و با آن سخن [حق را ]بگویید ، و به وسیله آن بشنوید . بعضى از قرآن ، از بعضى دیگر آن ، سخن مى گوید ، و برخى بر برخى دیگر ، گواهى مى دهند .  

 امام على علیه السلام در حدیثى دیگر مى فرماید:

  وَ اللّهُ سُبحانَهُ یَقولُ :  «مَّا فَرَّطْنَا فِى الْکِتَابِ مِن شَىْ ءٍ» [۹۸] و فیهِ تِبیانُ کُلِّ شَى ءٍ، [۹۹] و ذَکَرَ أنَّ الکِتابَ یُصَدِّقُ بَعضُهُ بَعضاً . [۱۰۰]

 خداوند سبحان مى فرماید :  «ما در قرآن چیزى را فروگذار نکردیم»  . و در قرآن ، بیان هر چیزى هست. [خداوند] یادآور شده که بعض قرآن ، گواه بعض دیگر آن است .  

 امّا شنیدن سخن قرآن و فهم تصدیق و شهادت و اشارت برخى از آیات در مورد برخى دیگر ، کار هر کس نیست . تنها خواص و اهل فن مى توانند تشخیص بدهند که هر آیه در باره آیه دیگر، چه مى گوید و کدام آیه ، به کدام نکته اشاره دارد و کدام آیه ، مفسّر و مبیّن کدام آیه دیگر است.

 قرآن شناسى بر اساس این روش ، «تفسیر قرآن به قرآن» نامیده مى شود و نیازى به سنّت ندارد ؛ امّا نکته مهمّى که باید به آن توجّه داشت ، این است که معارفى که در این مرحله از قرآن شناسى به دست مى آیند ، نمى توانند به عنوان پیام دین و برنامه اسلام براى تکامل انسان و زندگى او تلقّى گردند ؛ چرا که در این صورت ، به دیدگاه نخست، باز خواهیم گشت و «حَسبُنا کتابُ اللّه » ، [۱۰۱] مصداق خواهد یافت که بر خلاف سنّت قطعى پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و اجماع قاطبه مسلمانان است.

 بنا بر این ، مرحله دوم از قرآن شناسى براى استنتاج نهایى از معارف قرآنى در زمینه هاى مختلف ، کافى نیست . توضیح بیشتر این مطلب ، در تبیین مرحله سوم ، خواهد آمد.

 سه. آشنایى با لطایف قرآن

در این مرحله از قرآن شناسى، با کشف دقایق و لطایف کتاب خدا ، زمینه براى استنتاج نهایى از معارف بلند آن ، فراهم مى گردد ؛ امّا این مرتبه از شناخت ، همان طور که در سخن امام زین العابدین علیه السلام آمده است ، ویژه اولیاى الهى است: «لطایف براى اولیایند» .

 امام على علیه السلام ، در تبیین ویژگى هاى اولیاى خدا که با لطایف قرآن آشنایند ، مطابق گزارش بسیارى از منابع حدیثى چنین مى فرماید:

  إنَّ أولِیاءَ اللّهِ هُمُ الَّذینَ نَظَروا إلى باطِنِ الدُّنیا إذا نَظَرَ النّاسُ إلى ظاهِرِها، وَ اشتَغَلوا بِآجِلِها إذَا اشتَغَلَ النّاسُ بِعاجِلِها، فَأَماتوا مِنها ما خَشوا أن یُمیتَهُم، و تَرَکوا مِنها ما عَلِموا أنَّهُ سَیَترُکُهُم، و رَأَوُا استِکثارَ غَیرِهِم مِنهَا استِقلالاً، و دَرَکَهُم لَها فَوتاً. أعداءُ ما سالَمَ النّاسُ، و سَلمُ ما عادَى النّاسُ. بِهِم عُلِمَ الکِتاب و بِهِ عَلِموا، و بِهِم قامَ الکِتابُ و بِهِ قاموا، لا یَرَونَ مَرجُوّاً فَوقَ ما یَرجونَ، و لا مَخوفاً فَوقَ ما یَخافونَ . [۱۰۲]

 اولیاى خدا ، آنان اند که به باطن دنیا نگریستند ، آن گاه که مردم ، ظاهر آن را دیدند ، و به آینده دنیا پرداختند ، آن گاه که مردم به امروز آن ، سرگرم شدند . پس ، از دنیا میراندند آنچه را که ترسیدند آنان را بمیراند ، و رها کردند از دنیا آنچه را که دانستند به زودى ترکشان خواهد کرد ، و آنچه [از دنیا] را که دیگران بسیار شمردند ، اندک دیدند و رسیدن به آن را از کف دادن [آخرت] دانستند . با آنچه مردم آشتى کردند ، دشمنى ورزیدند ، و با آنچه مردم [دنیاپرست ، ]دشمن شدند ، آشتى کردند . قرآن ، به واسطه آنان ، دانسته مى شود ، و آنان به کتاب خدا آگاه اند . قرآن به وسیله آنان برپاست ، و آنان به کتاب خدا استوارند . به بالاتر از آنچه امیدوارند ، چشم نمى دوزند ، و از بالاتر از آنچه مى ترسند ، ترس ندارند .  

 سخن امام علیه السلام در جملات «قرآن به وسیله آنان برپاست ، و آنان به واسطه کتاب ، استوارند» ، به طور واضح ، به نقش اساسى حدیث در حوزه معرفت دینى اشاره دارد و بیانگر آن است که در این مرحله از قرآن شناسى، پیوند قرآن و حدیث ، ثمر مى دهد ، و این، هرگز بِدان معنا نیست که قرآن، بدون حدیث ، مبهم است و نمى توان از آن بهره برد ، چنان که پاره اى از اخباریان گفته اند ؛ بلکه بدون حدیث نمى توان از معارف قرآن ، به نتیجه نهایى رسید.

 قرآن ، عهده دار ترسیم خطوط اصلى و کلّى دین است و سنّت ، عهده دار بیان حدود و جزئیات دین . از این رو ، دین شناسى به مفهوم کامل آن ، تنها در پرتو هدایت قرآن و حدیث، در کنار هم ، امکان پذیر است و کتاب و سنّت، در محدوده برنامه هاى اعتقادى و عملىِ دین ـ که برآیند نهایى معارف قرآنى اند ـ ، پیوندى ناگسستنى دارند.

 بنا بر این ، حدیث، نه تنها شیوه تفسیر قرآن و استنباط از این کتاب آسمانى را آموزش مى دهد ، بلکه در استنتاج نهایى برنامه هاى اعتقادى و عملىِ اسلام ، نقش کلیدى دارد.

 چهار. آشنایى با حقایق قرآن

بالاترین مراتب شناخت کتاب هاى آسمانى ، آشنایى با حقایق آنهاست که این مرتبه از معرفت ، اختصاص به انبیاى الهى دارد: «حقایق، براى انبیایند» .

 قرآن نیز ـ که مهم ترین کتاب آسمانى است ـ علاوه بر عبارات و اشارات و لطایف ، حقایقى دارد که شناخت آنها مخصوص خاتم انبیا ، محمّد صلى الله علیه و آله است و بر اساس ادلّه قطعى ، علوم ایشان به اهل بیت آن بزرگوار ـ که اوصیاى اویند ـ منتقل شده است. [۱۰۳] از این رو ، در احادیث فراوانى ، بر این موضوع، تأکید شده که جز خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله ، هیچ کس قرآن شناسِ جامع و کامل نیست؛ و اینک ، نمونه هایى از آن احادیث:

 ۱. از جابر، نقل شده که گفت : شنیدم امام باقر علیه السلام فرمود :

  ما یَستَطیعُ أحَدٌ أن یَدَّعِىَ أنَّ عِندَهُ جَمیعَ القُرآنِ کُلِّهِ ظاهِرِهِ و باطِنِهِ، غَیرَ الأَوصِیاءِ . [۱۰۴]

 هیچ کس جز اوصیا نمى تواند ادّعا کند که همه قرآن ، ظاهر و باطنش ، در نزد اوست .  

 ۲. از ابو حمزه ثُمالى نقل شده که امام باقر علیه السلام فرمود :

  ما أجِدُ مِن هذِهِ الاُمَّةِ مَن جَمَعَ القُرآنَ إِلَا الأَوصِیاءَ . [۱۰۵]

 از این امّت ، کسى جز اوصیا را نمى یابم که جامع قرآن [و عالم به همه آن، چه ظاهر و چه باطنش] باشد .  ۳. از مُرازِم و موسى بن بُکَیر، نقل شده که امام صادق علیه السلام فرمود :

  إنّا أهلَ البَیتِ لَم یَزَلِ اللّهُ یَبعَثُ مِنّا مَن یَعلَمُ کِتابَهُ مِن أوَّلِهِ إلى آخِرِهِ . [۱۰۶]

 خداوند از ما اهل بیت ، همواره کسى را بر مى انگیزد که کتاب او را ، از ابتدا تا انتهایش بداند.  

 ۴. از عبد الأعلى نقل شده که : شنیدم امام صادق علیه السلام مى فرماید :

  وَ اللّهِ إنّى لَأَعلَمُ کِتابَ اللّهِ مِن أوَّلِهِ إلى آخِرِهِ، کَأَنَّهُ فى کَفّى، فیهِ خَبَرُ السَّماءِ و خَبَرُ الأَرضِ، و خَبَرُ ما کانَ و خَبَرُ ما هُوَ کائِنٌ، قالَ اللّهُ عز و جل: «فیهِ تِبیانُ کُلِّ شَى ءٍ» [۱۰۷] . [۱۰۸]

 به خدا سوگند که من به کتاب خدا ، از اوّل تا آخرش عالم هستم ، چنان که گویى در مشت من است . خبر آسمان و خبر زمین ، و خبر گذشته و آینده و حال ، [همه] در قرآن هست . خداوند عز و جل فرموده : «در قرآن ، بیان هر چیزى وجود دارد» .

 پیوند ناگسستنى قرآن و عترت

اهل بیت پیامبر خدا ، در واقع ، کسانى اند که در نتیجه علم به حقایق قرآن و تجلّى کامل آن در وجود آنان ، خود ، «قرآن ناطق» گردیده اند، [۱۰۹] چنان که پیامبر خدا در حدیث متواتر «ثَقَلین» ، آنان را همتاى «قرآن صامت» قرار داده است و تمسّک به این دو وزنه سنگین را شرط تداوم رسالت و مانع گم راهى امّت ، دانسته است:

  إنّى تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ: کِتابَ اللّهِ عز و جل وَ عِترَتى. کِتابُ اللّهِ حَبلٌ مَمدودٌ مِنَ السَّماءِ إلَى الأَرضِ، وَ عِترَتى أهلُ بَیت ى، وَ إِنَّ اللَّطیفَ الخَبیرَ أخبَرَنى أنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتّى یَرِدا عَلَىَّ الحَوضَ، فَانظُرونى بِمَ تَخلُفونى فیهِما . [۱۱۰]

 من در میان شما دو چیز گران سنگ بر جاى مى نهم : کتاب خدا و عترتم . کتاب خدا ، ریسمانى است که از آسمان به زمین کشیده شده ، و عترتم ، همان اهل بیت من اند . خداى ریزبین و آگاه به من خبر داد که این دو ، هرگز از هم جدا نمى شوند تا آن که در کنار حوض [کوثر] بر من وارد شوند . پس ، مراقب باشید که پس از من ، چگونه با آن دو رفتار مى کنید .  

 این سخن ، به روشنى نشان مى دهد که قرآن صامت ، در کنار قرآن ناطق ، مى تواند برنامه هدایت امّت را تا دامنه قیامت ، رقم بزند و اگر این دو سرچشمه نور و هدایت از یکدیگر جدا شوند ، نه تنها مانع گم راهى امّت نخواهند شد ، بلکه مفهوم واقعى خود را نیز از دست خواهند داد.

 گزارش شده که در جنگ صِفّین ، وقتى سپاه شام ، امام على علیه السلام را به حَکَمیت قرآن، فرا خواندند و شعار «لا حُکْمَ إلّا للّهِ» سر دادند ، ایشان به یاران خود فرمود:

  هذِهِ کَلِمَةُ حَقٍّ یُرادُ بِها باطِلٌ، وَ هذا کِتابُ اللّهِ الصّامِتُ وَ أَنَا المُعَبِّرُ عَنهُ؛ فَخُذوا بِکِتابِ اللّهِ النّاطِقِ وَ ذَرُوا الحُکمَ بِکِتابِ اللّهِ الصّامِتِ، إذ لا مُعَبِّرَ عَنهُ غَیرى . [۱۱۱]

 این ، سخن حقّى است که از آن ، باطل اراده مى شود . این قرآن ، کتاب خاموش خداست و من ، بیانگر آن هستم . پس ، به کتاب گویاى خدا چنگ بزنید و حکمیت به کتاب خاموش خدا را وا نهید ؛ زیرا بیانگرى براى آن ، جز من نیست.  

 در گزارشى دیگر آمده که ایشان در این باره فرمود:

  ذلِکَ القُرآنُ فَاستَنطِقوهُ وَ لَن یَنطِقَ لَکُم، اُخبِرُکُم عَنهُ: إنَّ فیهِ عِلمَ ما مَضى وَ عِلمَ ما یَأتى إلى یَومِ القِیامَةِ، وَ حُکمَ ما بَینَکُم وَ بَیانَ ما أصبَحتُم فیهِ تَختَلِفونَ؛ فَلَو سَأَلتُمونى عَنهُ لَعَلَّمتُکُم . [۱۱۲]

 اینک ، قرآن! از او بخواهید تا با شما سخن بگوید ؛ امّا او هرگز براى شما سخن نخواهد گفت ؛ ولى من از آن به شما خبر مى دهم . در قرآن ، علم گذشته و علم آینده تا روز قیامت، و حکم میان شما و راه حلّ اختلافات شما آمده است . اگر قرآن را از من بپرسید ، آن را به شما مى آموزم .  

 آرى ! تنها خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله هستند که به دلیل احاطه داشتن بر کتاب خدا و سنّت پیامبر او، مى توانند سخنگوى قرآن و مترجم این کتاب آسمانى باشند [۱۱۳] و مبانى اعتقادى و برنامه هاى اخلاقى و عملى اسلام را به طور کامل و قاطع ، از آن ، استخراج و ارائه نمایند.

 از این رو ، در عصر حضور آنان ، امّت اسلام، براى دریافت حقایق دین ، راهى جز رجوع به آنان ندارد، و امّا در عصر غیبت آنان ، مرجعِ دین شناسى ، عالمانى اند که بر اساس شیوه اى که از اهل بیت علیهم السلام در تفسیر قرآن و استنباط معارف و احکام آن از کتاب و سنّت آموخته اند ، در حدّ توان ، دین قابل اعتقاد و عمل را به مردم ، ارائه مى نمایند. آنان ، در واقع ، نایبان امام عصر علیه السلام اند که در غیاب آن ولىّ مطلق، مسئولیت هدایت و رهبرى جامعه اسلامى را به عهده دارند.

 عرصه هاى نقش آفرینى سنّت در معرفت دینى

با عنایت به آنچه گذشت ، مى توانیم برجسته ترین موارد نقش آفرینى سنّت را در خدمت به قرآن و معارف حیاتبخش اسلام ، در این عرصه ها خلاصه کنیم:

 ۱. آموزش روش درست تفسیر قرآن، [۱۱۴]

 ۲. بیان موارد تقیید ، تخصیص و نَسخ برخى آیات قرآن،

 ۳. بیان تفاصیل احکام قرآن به حسب ظاهر،

 ۴. بیان احکام اسلام در حوزه سکوت قرآن،

 ۵. شرح تاریخ انبیاى گذشته و بیان آموزه هاى آنان،

 ۶. آشنا کردن مردم با معارف عمیق قرآن ، از طریق بیان تأویل ها ، بطون و مصادیق آیات آن ،

 ۷ . و از همه مهم تر ، زمینه سازى براى اجتهاد و استنباط احکام اسلام و استنتاج نهایى از معارف قرآن و در یک کلام ، ارائه دین قابل اعتقاد و عمل ، در دوران غیبت امام عصر ، مهدىِ آل محمّد ـ عجّلَ اللّهُ فرجَه ـ .

 گفتنى است که آموزه هاى احادیث اسلامى ، تنها در حوزه معارف دینى خلاصه نمى شوند . احادیث فراوانى از پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام در حوزه هاى مختلف علوم، نقل شده اند که در این دانش نامه و برخى دانش نامه هاى دیگر حدیثى خواهند آمد، إن شاء اللّه ! [۱۱۵]

 (۳)

 پیش نیازهاى حدیث شناسى

استناد قرآن به پیامبر اسلام و وحى الهى ، متواتر ، قطعى ، غیر قابل تردید و مورد اتّفاق امّت اسلامى است. از این رو ، در این زمینه ، نیازى به پژوهش و تحقیق نیست ؛ امّا همه احادیثى که به پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام نسبت داده مى شوند ، این گونه نیستند . به استثناى شمار اندکى از احادیث که متواتر [۱۱۶] و قطعىّ الصدورند ، استناد سایر احادیث به آنان ، نیاز به تخصّص و بررسى دارد.

 بنا بر این ، پژوهشگر ، پیش از ورود به میدان فهم حدیث و تحقیق در مضمون و محتواى احادیث اسلامى ، باید استناد آنها را به پیامبر صلى الله علیه و آله و خاندان او، اثبات نماید و براى تأمین این هدف ، باید به علوم و ویژگى هاى زیر، مجهّز باشد:

 یک. علم رجال

علم رجال ، دانشى است که در آن ، به شناخت راویان حدیث و بررسى برخى ویژگى هاى آنان که در قبول یا ردّ حدیث مؤثّرند، پرداخته مى شود. آشنایى با این علم براى پژوهشگر ، ضرورى است .

 دو. علم درایه

علم درایه ، دانشى است که در آن ، خصوصیات سند (مانند: اتّصال ، انقطاع ، صحّت ، ضعف ، اِسناد ، ارسال) [۱۱۷] و یا خصوصیات متن (مانند : نص یا ظاهر ، مجمل یا مبیَّن ، محکم یا متشابه) ، بررسى مى شوند. آشنایى با این علم نیز براى پژوهشگر علوم حدیث ، ضرورى است .

 سه. تخصّص در نقد و ارزیابى متن

علم رجال ، پژوهشگر را با ویژگى هاى یکایک راویان ، آشنا مى کند و علم درایه ، میزان صحّت و سقم سند و نیز چگونگىِ دلالت حدیث را مشخّص مى نماید .

 سؤال مهم در این جا این است که : آیا با تکیه بر این دو دانش ، مى توان سخنى را که استناد آن به اهل بیت علیهم السلام از طریق تواتر ، ثابت نیست ، به طور قطعى به آنان مستند کنیم یا صدور آن را نفى نماییم ؟ به سخن دیگر ، آیا صحّت سند حدیث ، دلیل صدور قطعى آن و ضعف سند ، دلیل عدم صدور قطعى آن است ؟

 بى تردید ، پاسخ هر دو مورد ، منفى است؛ زیرا ممکن است سندى صحیح باشد ؛ ولى متن، صادر نشده باشد و راوى یا ناسخ ، خطا کرده باشند ، و یا سند ، ضعیف باشد ؛ امّا متن ، صادر شده باشد. البتّه حجّیت حدیث صحیح و عدم حجّیت حدیث ضعیف در مسائل فقهى ، موضوع دیگرى است که در این جا مورد بحث نیست .

 سؤال مهمّ دیگرى که قابل طرح است ، این است که : آیا احادیثى که از نظر سند، ضعیف اند یا قوّت لازم را ندارند ، باید کنار گذاشته شوند و از منابع حدیثى حذف گردند ؟

 پاسخ این سؤال نیز منفى است ؛ زیرا با توجّه به این که ضعف سند ، دلیل عدم صدور نیست ، با حذف احادیثى که از جهت سند ، دچار مشکل اند ، جامعه از بخش عمده اى از ره نمودهاى پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام در زمینه هاى مختلف فرهنگى ، محروم خواهند شد. [۱۱۸]

 و آخرین پرسش در این زمینه، این که : آیا احادیثى را که دچار ضعف سندند ، مى توان به عنوان ره نمودهاى پیشوایان اسلام به جامعه عرضه کرد؟

 پاسخ این سؤال هم منفى است ؛ زیرا با سرگذشت تأسّفبارى که تدوین حدیث داشته و احادیثى که به دست سیاستبازان تاریخ اسلام ساخته شده اند ، عرضه خام متونى (نُصوصى) که اعتبار لازم را ندارند ، نه تنها سودمند نیست ، بلکه کارى بس خطرناک به نظر مى رسد.

 بنا بر این ، احادیثى را که از نظر سندْ ضعیف اند ، نه مى توان به طور مطلق پذیرفت و نه مى توان به طور مطلق ، رد کرد . البتّه راه سومى وجود دارد و آن ، نقد و ارزیابى این گونه احادیث است ، که باید گفت : نه تنها این گونه احادیث ، بلکه حتّى احادیثى که از صحّت سند برخوردارند، به نقد و ارزیابى نیاز دارند؛ زیرا اشاره کردیم که صحّت سند ، دلیل قطعیت صدور [ از پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام ] نیست.

 چه بسا که پژوهشگر توانا ، در نقد و ارزیابى حدیثى که از نظر سندْ صحیح است ، به این نتیجه برسد که آن حدیث، صدور نیافته و یا به گونه اى دیگر صادر شده و یا معنایى جز آنچه ظاهر یا صریح آن است ، دارد، یا به عکس ، معتقد شود که حدیثى که از نظر سندْ ضعیف است ، صادر شده است . همچنین ممکن است نتیجه ارزیابى حدیثى ، پیدا شدن قطعیت یا اطمینان و یا ظن به صدور و یا عدم صدور آن باشد.

 معیارهاى ارزیابى و نقد متن حدیث

تفصیل سخن در این باره ، به خواست خداى متعال ، در عنوان «حدیث» خواهد آمد ؛ امّا از آن جا که در دانش نامه قرآن و حدیث ، به استثناى موارد خاصّى که به ارزیابى سند مى پردازیم ، معیار انتخاب احادیث ، ارزیابى متن آنها بوده است ، لازم است در این جا اشاره کوتاهى به مهم ترین معیارهاى نقد و ارزیابى متن حدیث ، داشته باشیم:

 یک. موافقت یا مخالفت با قرآن

یکى از مهم ترین معیارهاى قبول یا ردّ حدیث ، موافقت یا مخالفت آن با قرآن است . بدیهى است که پیامبر اسلام و اهل بیت آن بزرگوار ، چیزى بر خلاف قرآن نمى گویند. در این باره ، از پیامبر صلى الله علیه و آله روایت شده است که فرمود:

  ما جاءَکُم عَنّى یُوافِقُ کِتابَ اللّهِ فَأَنَا قُلتُهُ، وَ ما جاءَکُم یُخالِفُ کِتابَ اللّهِ فَلَم أقُلهُ . [۱۱۹]

 آنچه از جانب من براى شما نقل شد و موافق کتاب خدا بود ، من آن را گفته ام ، و آنچه براى شما نقل شد و مخالف با کتاب خدا بود ، من آن را نگفته ام.  

 امام صادق علیه السلام نیز مى فرماید:

  کُلُّ شَى ءٍ مَردودٌ إلَى الکِتابِ وَ السُّنَّةِ، وَ کُلُّ حَدیثٍ لا یُوافِقُ کِتابَ اللّه فَهُوَ زُخرُفٌ . [۱۲۰]

 هر چیزى باید به کتاب [خدا] و سنّت ارجاع داده شود ، و هر حدیثى که موافق کتاب خدا نباشد ، سخن باطلى است با ظاهرى درست .  

 در این جا پرسش، این است که : مخالفت یک حدیث با قرآن ، دلیل قطعى بر مجعول بودن آن است ؛ امّا آیا موافقت یک حدیث با قرآن را مى توان دلیل قطعى بر صدور آن دانست؟

 از نظر منطقى ، پاسخ این سؤال ، منفى است ؛ زیرا اجمالاً قطع داریم که هر سخنى که با قرآن هماهنگ است ، حدیث نیست . بنا بر این ، ممکن است مقصود از جمله «ما جاءَکُم عَنّى یُوافِقُ کِتابَ اللّهِ فَأَنَا قُلتُهُ» ، این باشد که «هر حدیثى» که مضمونش در چارچوب اصول و مبانى قرآن است ، قابل قبول است و نسبت دادن آن به پیامبر اسلام ، از باب تطبیق کلّى بر مصادیق آن ، مانعى ندارد . همچنین ، موافقت با قرآن ، قرینه اى بر صحّت انتساب است.

 دو. موافقت یا مخالفت با عقل

دومین میزان مهم نقد و ارزیابى حدیث ، موافقت یا مخالفت مضمون آن با احکام قطعى عقل و فطرت است.

 اسلام ، دینِ فطرت ، منطق و عقل است . از دیدگاه این آیین آسمانى ، عقل ، حجّت درونى خداوند متعال براى بشر است . [۱۲۱] بنا بر این ، سخنى را که بر خلاف حکم روشن و قطعى عقل باشد ، نمى توان به پیشوایان بزرگ اسلام ، نسبت داد .

 البته باید توجّه داشت که این سخن ، بدان معنا نیست که هر چه عقل از درک حقیقت آن ناتوان ماند ، از اسلام نیست (چرا که عقل ، با آن که وجود حقایق غیبى را اثبات مى کند ، از درک کُنه آنها عاجز است) ؛ بلکه بدان معناست که اگر عقل ، بطلان قطعى سخنى را کشف کرد ، معلوم مى شود که انتساب آن به پیشوایان اسلام ، حقیقت ندارد . به سخن دیگر ، در آموزه هاى دینى ، فوقِ عقل هست ؛ امّا ضدّ عقل نیست و آنچه ضدّ عقل و فطرت به اسلام نسبت داده شود ، واقعیت ندارد. این حدیث از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله ، اشاره به این معیار است:

  إذا سَمِعتُمُ الحَدیثَ عَنّى تَعرِفُهُ قُلوبُکُم وَ تَلینُ لَهُ أشعارُکُم وَ أبشارُکُم، وَ تَرَونَ أنَّهُ مِنکُم قَریبٌ؛ فَأَنَا أولاکُم بِهِ، وَ إذا سَمِعتُمُ الحَدیثَ عَنّى تُنکِرُهُ قُلوبُکُم وَ تَنفِرُ مِنهُ أشعارُکُم وَ أبشارُکُم، وَ تَرَونَ أنَّهُ مِنکُم بَعیدٌ؛ فَأَنَا أبعَدُکُم مِنهُ . [۱۲۲]

 هر گاه از قول من سخنى شنیدید که به دلتان چسبید و موى و پوست بدنتان در برابرش نرم شد و آن را نزدیک به خودتان دیدید ، من سزاوارتر از شما به آن هستم (یعنى : من آن را گفته ام) ؛ ولى هر گاه از قول من سخنى شنیدید که دل هایتان آن را ناروا دانست و موى و پوست بدنتان از آن بیزار شد و آن را از خود ، دور یافتید ، من دورترین فرد شما از آن سخن هستم.  

 در حدیث دیگرى ، پیامبر صلى الله علیه و آله ، امّت خود را به ارجاع دادن این گونه احادیث به «شخصى آگاه و دانا از خاندان محمّد» و مراجعه به او در نقد و تحلیل و ارزیابى آن ، ترغیب کرده است :

  ما وَرَدَ عَلَیکُم مِن حَدیثِ آلِ مُحَمَّدٍ فَلانَت لَهُ قُلوبُکُم وَ عَرَفتُموهُ فَاقبَلوهُ، وَ مَا اشمَأَزَّت مِنهُ قُلوبُکُم وَ أنکَرتُموهُ، فَرُدّوهُ إلَى اللّهِ وَ إلَى الرَّسولِ وَ إلَى العالِمِ مِن آلِ مُحمَّدٍ . [۱۲۳]

 هر سخنى از قول خاندان محمّد صلى الله علیه و آله به شما رسید که دل هایتان در برابرش نرم شد و آن را شناختید ، بپذیرید ، و آنچه دل هایتان از آن گریزان شد و آن را ناروا دانست ، آن را به خدا و پیامبر و عالِم خاندان محمّد ، باز گردانید.  

 در این جا نیز این سؤال، مطرح است که : سخنِ بر خلاف عقل را قطعا نمى توان به پیامبر اسلام و اهل بیت او نسبت داد ؛ امّا آیا مى توان گفت: هر سخنى که موافق عقل و فطرت است ، از آنان صادر شده است؟

 در این جا نیز پاسخ ، منفى است ؛ امّا مى توان گفت که هماهنگى با فطرت و عقل ، قرینه اى است بر صحّت انتساب، که در کنار قرائن دیگر مى تواند براى پژوهشگر ، موجب ظن یا اطمینان به صدور گردد.

 سه. دیگر معیارها

معیارهایى که ذکر شدند ، اصلى ترین موازین نقد و ارزیابى متن حدیث اند . معیارهاى دیگرى که مى توانند به پژوهشگر در این زمینه کمک کنند (مانند: موافقت یا مخالفت با مبانى مسلّم اسلام یا با سایر احادیثى که به گونه اى صحّت یا عدم صحّت آنها احراز شده است ، همچنین قوّت یا ضعف متن) ، در حقیقت ، به معیارهاى پیشْ گفته باز مى گردند ـ که توضیح بیشتر در این باره ، در پِى و نیز در آینده [۱۲۴] خواهد آمد ـ .

 چند نکته

در این جا اشاره به چند نکته ضرورى است :

 نکته اوّل. در یک نگاه کلّى مى توان معیارهاى نقد حدیث را به دو دسته «درونْ دینى» و «برونْ دینى» تقسیم کرد. معیارهاى برون دینى (مانند: عقل، تاریخ، علم قطعى و محسوسات)، به تنهایى یا در کنار هم مى توانند وسیله ارزیابى روایات باشند و به وسیله هر شخصى به کار روند؛ امّا معیارهاى درونْ دینى، همان باورهاى ایمانى و قابل استناد به دین اند که براى فرد مؤمن به آنها، روشنى و ضرورت یافته اند؛ روشنى و ضرورتى که هر گزاره مخالف با آنها را باطل مى کند. این باورها مى توانند از قرآن، اخذ شده باشند یا مستند به سیره و سنّت قطعى باشند.

 گفتنى است: بررسى روش ها و سفارش هاى دین (و بویژه روش هاى پیشنهادى احادیث) در زمینه ارزیابى و سنجش گزاره هاى منسوب به دین، نشان مى دهد که همه آنها، به گونه اى، حکم عقل، محسوب مى شوند و در واقع، فهم عقلى و عُقلایى انسان ها را معیار مى شمارند و از این رو، همچنان ممکن است دلایل و قرائن دیگرى را یافت و در ارزیابى احادیث، به کار گرفت.

 نکته دوم. اطمینان به صدور یا عدم صدور حدیث از طریق ارزیابى متن ، مى تواند بر پایه یک قرینه یا مجموعه اى از قرائن ، حاصل گردد و چه بسا قرائن ، موجب ظن به صدور یا عدم صدور گردند.

 نکته سوم: در دانش نامه قرآن و حدیث ، از یک سو تلاش شده است که احادیثى که مجعول بودن آنها مقطوع یا مظنون است ، نیایند و از سوى دیگر ، روشى در پیش گرفته شده است که پژوهشگر بتواند در ابواب مختلف ، نوعى اطمینان به صدور پیدا کند ؛ امّا مسئولیتِ تک تکِ احادیث ، با مصادر آنهاست.

 بدین جهت، به همه کسانى که با بهره گیرى از این دانش نامه یا سایر منابع حدیثى ، سخنى را از پیامبر صلى الله علیه و آله یا اهل بیت علیهم السلام نقل مى کنند ، اکیدا توصیه مى نماییم که ادب نقل حدیث را در چگونگى نسبت دادن آن به پیشوایان اسلام ، رعایت کنند ، و آن ادب، مطابق حدیثى که ثقة الإسلام کلینى از امام على علیه السلام نقل کرده، این است:

  إذا حَدَّثتُم بِحَدیثٍ فَأسنِدوهُ إلَى الَّذى حَدَّثَکُم ؛ فَإِن کانَ حَقّا فَلَکُم وَ إِن کانَ کَذِبا فَعَلَیهِ . [۱۲۵]

 هنگامى که حدیثى را نقل مى کنید ، آن را به کسى که آن را روایت نموده ، نسبت دهید ، که اگر درست باشد ، به سود شماست و اگر دروغ باشد ، به زیان راوى است .  

 بنا بر این ، براى رعایت احتیاط ، توصیه اکید داریم که کسانى که مى خواهند از این کتاب یا سایر کتب حدیثى ، حدیثى نقل کنند ، آن را مستقیما به پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام نسبت ندهند ؛ بلکه حدیث را از طریق منبعى که آن را روایت کرده است ، به آنان منسوب نمایند . براى نمونه ، نگویند : «پیامبر صلى الله علیه و آله چنین فرمود» یا : «امام علیه السلام چنین فرمود» ؛ بلکه بگویند : «فلان کتاب، از پیامبر صلى الله علیه و آله چنین روایت کرده است» و یا بگویند : «از پیامبر صلى الله علیه و آله چنین روایت شده است» .

 بصیرت

ناگفته نماند که در کنار تخصّص هاى سه گانه اى که شرح آن گذشت ، مدد الهى و نورانیّت درونى ـ که ما از آن به «بصیرتْ» تعبیر مى کنیم ـ ، سهمى ویژه در نقد و ارزیابى حدیث دارند.

 این نورانیّت ، علاوه بر این که شناخت سنّت صحیح را براى پژوهشگر ، آسان مى سازد ، زمینه ساز قدرت استنباطِ درست احکام الهى از قرآن و سنّت نیز هست و این ، همان نیروى قدسى الهى است که از نگاه شهید ثانى ، علاوه بر فقه و اصول و سایر علوم مقدّماتى ، شرط استنباط احکام است. [۱۲۶] ایشان ، پس از تبیین اقسام علوم شرعى و ترتیب لازم براى تحصیل آنها، یادآور مى شود که آموزش علوم مقدّماتى اجتهاد، به تنهایى، براى استنباط احکام کافى نیست و مى نویسد :

  و لا یکفى ذلک کلّه إلّا بهبة من اللّه تعالى إلهیّة و قوّة منه قدسیّة توصله إلى هذه البغیة ، و تبلّغه هذه الرتبة ، و هى العمدة فى فقه دین اللّه تعالى ، و لا حیلة للعبد فیها ، بل هى منحة إلهیّة و نفحة ربّانیّة یخصّ بها من یشاء من عباده ، إلّا أنّ للجدّ و المجاهدة و التوجّه إلى اللّه تعالى ، و الانقطاع إلیه أثرا بیّنا فى إفاضتها من الجناب القدسى :  «وَ الَّذِینَ جَاهَدُواْ فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ» [۱۲۷] . [۱۲۸]

 هیچ یک از اینها کفایت نمى کند ، مگر با فیض الهى و نیرویى قدسى از جانب خداى متعال که فرد را به این مقصد برساند و به این مرتبت ، نایل گرداند . این فیض الهى و نیروى قدسى ، رکن اصلى در فهم دین الهى است و بنده را در آن ، دستى نیست ؛ بلکه دهِش الهى و دَمش ربّانى است که آن را به هر یک از بندگانش که خود بخواهد ، اختصاص مى دهد ؛ منتها کوشش و مجاهدت و توجّه به خداى متعال و بریدن از عالم و رو کردن به او، تأثیر آشکارى در افاضه این فیض و نیروى قدسى از جانب قدس الهى دارد :  «آنان که به خاطر ما مجاهدت کنند ، هر آینه ، راه هایمان را به آنان نشان مى دهیم ، و البته خدا با نیکوکاران است»  .

 راه دستیابى به بصیرت

بصیرت را از دو راه مى توان به دست آورد :

 راه اوّلِ رسیدن به بصیرت ، به دست آوردن تقواست . یکى از برکات مهم و بزرگ تقوا ، نورانى شدن جان و پیدایش نور بصیرت در انسان است . این حقیقت ، با صراحت در قرآن کریم آمده است:

  «یَاأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِن تَتَّقُواْ اللَّهَ یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَانًا . [۱۲۹]

 اى کسانى که ایمان آورده اید! اگر از خدا پروا کنید ، براى شما نیروى تشخیص قرار مى دهد»  .

  «یَاأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ ءَامِنُواْ بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِن رَّحْمَتِهِ وَ یَجْعَل لَّکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ . [۱۳۰]

 اى کسانى که ایمان آورده اید! از خدا پروا کنید و به پیامبر او بگروید، تا رحمت خویش را دو چندان عطا کند و براى شما نورى قرار دهد که با [روشنایى ]آن ، راه بسپرید»  .

 راه دوم براى به دست آوردن بصیرت ، استمداد از خداوند متعال است ، چنان که امام زین العابدین علیه السلام ، در یکى از مناجات هاى خویش مى فرماید :

  هَب لى نوراً أمشى بِهِ فِى النّاسِ، و أهتَدى بِهِ فِى الظُّلُماتِ، و أستَضى ءُ بِهِ مِنَ الشَّکِّ وَ الشُّبُهاتِ . [۱۳۱]

 [بار خدایا!] مرا فروغى بخش تا در پرتو آن ، در میان مردم، راه بسپرم ، و در تاریکى ها راه خویش را بیابم و در روشنایى آن ، از هر شک و شبهه اى بِرَهَم .  

 بنا بر این ، تلاش براى رسیدن به مراتب طهارت و تقوا ، و نیز اهتمام به ذکر و دعا و استمداد از خداوند متعال براى نورانى شدن اندیشه ، هر چند براى همه پیروان اسلام ، لازم است ، امّا براى پژوهندگان علوم دینى و بخصوص پژوهندگان حدیث ، اهمّیت و ضرورت بیشترى دارد . [۱۳۲] بى شک ، پژوهشگرى که علاوه بر دانش رجال و درایه و تخصّص در نقد و ارزیابى متن حدیث ، از نور بصیرت برخوردار باشد ، بهتر مى تواند به حقیقت اسلام، دست یابد؛ امّا باید توجّه داشت که این ، به معناى عصمت و مصونیت او از خطا نیست ؛ بلکه هر چه تخصّص پژوهشگر ، بیشتر و بصیرت او افزون تر باشد ، از میزان خطاى او کاسته مى گردد.

 (۴)

 مراحل تحقیق و تدوین «دانش نامه قرآن و حدیث»

تدوین دانش نامه قرآن و حدیث ، آیین نامه ویژه اى دارد که بر پایه آخرین تجربیّاتِ به دست آمده در پژوهشکده علوم و معارف حدیث، تنظیم شده است و البته مطرح کردن همه آن در این جا ضرورى نیست ؛ لیکن براى اطّلاع علاقه مندان از تلاش هاى فراوانى که براى تهیه این مجموعه گسترده صورت مى گیرد ، به سیر مراحل جمع آورى ، تحقیق و تدوین آن، از آغاز تا انجام ، اشاره کوتاهى داریم :

 ۱. جمع آورى ابتدایى

در این مرحله ، پژوهشگر همکار ، آیات و احادیث مربوط به یک موضوع (مَدخَل) را پس از یادداشت بردارى از منابع موجود ، از طریق نرم افزارهاى رایانه اى و جستجوى کلیدْواژه هاى اصلى و مرتبط ، گِرد مى آورد [۱۳۳] و آنها را به حاصل تحقیقات دستى در مرحله پیشین [۱۳۴] مى افزاید. پرونده یا پوشه اى که در این مرحله تشکیل مى شود، متناسب با موضوع، عنوانى عربى به خود مى گیرد و بر اساس ریشه کلمه، ترتیب الفبایى مى یابد.

 ۲. تنظیم ابتدایى

پژوهشگر همکار ، پس از جمع آورى اوّلیه متون مربوط به یک موضوع ، طبق سلیقه خود ، آن را دسته بندى مى نماید و براى تنظیم اوّلیه ، به این جانب ارائه مى کند . این جانب نیز پس از ساماندهى آنها ، آنچه را براى تکمیل کار، ضرورى است ، تذکّر مى دهم و مجدّدا آن را به پژوهشگر همکار ، باز مى گردانم.

 ۳. تنظیم دوباره

پرونده هر موضوع (مَدخل)، پس از رفع نواقص ـ که گاه چند ماه طول مى کشد ـ ، به این جانب باز مى گردد و با توجّه به افزوده ها، ساماندهى مجدّد، تقویت و تکمیل مى گردد و گاه ، تغییر اساسى مى یابد.

 ۴. نقد متن

در صورتى که پس از تنظیم ثانوى، نقصى مشاهده شود ، مجدّدا پژوهشگر همکار، براى رفع آن ، اقدام خواهد کرد . [۱۳۵] در غیر این صورت ، حاصلِ کار ، براى نقد و ارزیابى، به دو کارشناس (به تناسب موضوع : اعتقادى ، اقتصادى ، اخلاقى و ...) ، ارائه و طبق آیین نامه خاصّى نقد مى گردد و پس از نقد متن ، اگر اصلاحاتى ضرورت داشته باشد ، انجام مى گیرد.

 ۵. مصدریابى (تخریج)

یکى از مراحل مهم تدوین دانش نامه ، تخریج یا مصدریابى متون آن است . در این مرحله ، پژوهشگر دیگرى، از طریق برنامه هاى نرم افزارى، براى یافتن مصادر حدیث ، جستجو مى کند . سپس ، جامع ترین ، استوارترین و کهن ترین مصدر را انتخاب مى نماید و نشانى مصادر یافت شده را بر اساس میزان اعتبار آنها تنظیم مى نماید و اگر متن قوى ترى یافت شد ، جایگزین متن اصلى مى گردد و روایات مکرّر یا مشابه را ، جز در موارد ذیل ، حذف مى نماید :

 الف ـ وجود نکته مهمى در متن روایات مشابه ؛

 ب ـ تفاوت لفظى در متونى (نصوصى) که از طریق شیعه و اهل سنّت نقل شده اند ؛

 ج ـ نیاز به تکرار روایت در چند باب ، مشروط به این که روایت ، بیش از یک سطر نباشد.

 در غیر این موارد ، روایات مکرّر یا مشابه، حذف مى شوند و نشانى آنها ، طبق آیین نامه ، در پاورقى افزوده مى شود.

 نکته قابل توجّه ، این که : اگر دسترس به منابع اوّلیه مقدور باشد ، حدیث (روایت)، از آنها نقل مى شود و تنها نشانى دو جامع روایى ـ یعنى بحار الأنوار در احادیث شیعه و کنز العمّال در احادیث اهل سنّت ـ ، براى سهولت دسترس خوانندگان به حدیث ، در پایانِ نشانى، افزوده مى گردد.

 ۶. نگارش «درآمد»ها و «تحلیل»هاى مورد نیاز

مرحله دیگر در تدوین دانش نامه ، تهیّه «درآمد»ها و «تحلیل»هاى مورد نیاز است که توسّط این جانب ، انجام مى شود . البته اگر پژوهشگران ، پیشنهادى در زمینه نکاتى که باید مورد توجّه قرار گیرند ، داشته باشند ، ارائه مى دهند. در این مرحله ، با توجّه به آنچه هنگام نوشتن تحلیل و جمع بندى مطالب به نظر مى رسد ، گاه، چینش قبلى تغییر مى کند و ساختار جدیدى شکل مى گیرد.

 گفتنى است که جمع بندى ها و تحلیل ها نیز توسط یک یا دو کارشناس ، نقد مى گردند و اگر نیاز به اصلاح داشته باشند ، انجام مى شود.

 ۷ . آماده سازى نهایى

ضرورت انتشار تدریجى دانش نامه باعث شده است که مَدخل هاى آغازین (بر اساس نظام الفبایى)، در اولویّت تکمیل، آماده سازى و نشر قرار گیرند. پس از آماده شدن یک یا چند مَدخلى که در حجم یک جلد کتاب اند، اِعراب گذارى، شرح لغات و مقابله احادیث با مصادر و سپس ترجمه «درآمد»ها و «تحلیل»ها (از فارسى به عربى) و ویرایش، توسط کارشناسان خبره انجام مى شود. بدین ترتیب، نسخه عربى کتاب ، آماده طبع و نشر مى گردد.

 گفتنى است که نسخه اى از متن عربى، پس از پشت سر گذاشتن مراحل آماده سازى (ویرایش، اِعراب گذارى، نمونه خوانى، تصحیح و صفحه پردازى)، بلافاصله، جهت ترجمه به فارسى و ویرایش و آماده سازى آن، در اختیار واحدهاى مربوط، قرار مى گیرد. [۱۳۶]

 ۸ . تدوین نهایى بر اساس شیوه این دانش نامه

مهم ترین نکاتى که در نگارش احادیث (روایات) در این دانش نامه در نظر گرفته مى شوند، از این قرارند :

 ۱ . پس از ذکر آیات مربوط به موضوع ، احادیث منقول از پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت گرامى ایشان علیهم السلام تا امام مهدى ـ عَجَّل اللّهُ فَرَجَه ـ به ترتیب مى آیند ، مگر احادیثى که در تفسیر آیات قرآن اند، که بر همه احادیث ، مقدّم مى گردند . البته ، گاه، هماهنگى چند حدیث در مضمون ، موجب مى شود که این ترتیب ، رعایت نشود.

 ۲ . معیار گزینش یک حدیث از میان احادیث متعدّد ، رسایى و فراگیرى آن حدیث است ، هر چند از منبعى ضعیف تر باشد . در صورت تشابه احادیث ، متنِ معتبرترین منبع ، مقدّم داشته شده است.

 ۳ . اگر حدیثى ، هم از پیامبر صلى الله علیه و آله و هم از یکى از اهل بیت ایشان روایت شده باشد ، آنچه از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل شده ، در متن مى آید و به حدیث دیگر ، در پانوشت، اشاره مى گردد.

 ۴ . از آن جا که اصطلاح «حدیث» ، در مکتب اهل بیت علیهم السلام فقط بر متنِ حاکى از قول و فعل و تقریرِ پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام اطلاق مى شود ، متونى را که از صحابیان و راویان نقل شده اند (و به پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و اهل بیت ایشان نسبت داده نشده اند)، ذکر نکرده ایم ، مگر در موارد خاصّى ، از جمله این که متن ، در منابع متعدّد، آمده و فقط در بعضى از این منابع ، به پیامبر صلى الله علیه و آله یا اهل بیت علیهم السلام اسناد داده شده باشد . در چنین مواردى ، نام قائل حدیث (مَروىٌّ عنه)، در صدر مى آید و در پانوشت، پس از ذکر منابعى که نام قائل را ندارند، این عبارت، قید مى گردد : «من دون إسناد إلى أحدٍ مِن أهل البیت علیهم السلام (بدون اِسناد به یکى از اهل بیت علیهم السلام )» .

 ۵ . بحار الأنوار ، از مجموعه هاى بزرگ روایى شیعه ، و کنز العمّال ، از مجموعه هاى بزرگ روایى اهل سنّت است. لذا سعى کرده ایم پس از ذکر منابع هر حدیث در پانوشت، به این دو کتاب واسطه نیز نشانى بدهیم؛ یعنى بحار الأنوار را در پایان منابع شیعى آورده ایم و کنز العمّال را در آخر منابع اهل سنّت ، تا بدین وسیله ، کار مراجعه خوانندگان به حدیث را آسان گردانیم . البته اگر آن حدیث در بحار الأنوار یافت نشود، به وسائل الشیعة و در غیر این صورت، به مستدرک الوسائل، نشانى داده مى شود. همچنین اگر حدیثى که به منابع اهل سنّتْ نشانى داده شده، در کنز العمّال یافت نشود، به ترتیب، به: مجمع الزوائد، الجامع الصغیر و الدر المنثور، نشانى داده مى شود .

 ۶ . سعى بر این بوده است که احادیث، از کتاب هایى که واسطه به شمار مى آیند (به استثناى مورد بند گذشته، یعنى ذکر کتب واسطه در پایان ذکر منابع هر حدیث) نقل نشوند ، مگر در موارد دست نیافتن به حدیث در منبعى که کتاب واسطه، از آن ، نقل کرده است . در این صورت ، کتاب واسطه را مى آوریم و در کنار آن ، از منبع اصلى ـ که کتاب واسطه از آن نقل کرده است ـ نیز نام مى بریم . براى مثال ، مى نویسیم : «مستدرک الوسائل : ج... ص... به نقل از تفسیر ابو الفتوح رازى» . البته ، از این گونه کتاب ها ، تنها زمانى نقل شده است که منابعِ موجود آن حدیث ، اندک باشند .

 ۷ . تنظیم منابع در پانوشت، بر پایه میزان اعتبار ، صورت گرفته است . بنا بر این ، هیچ گاه منبع ضعیف، بر قوى مقدّم نشده ، [۱۳۷] مگر در حالات خاصّى . براى مثال ، اگر خواسته باشیم از تکرار نام راوى یا تکرار اختلاف یا کلمه «نَحوُه (مشابه آن)» اجتناب بورزیم ، در چنین مواردى ، ترتیبِ یادشده ، رعایت نشده است.

 ۸ . منابع شیعى، از منابع اهل سنّت ، جدا شده و هر یک از آنها ، جداگانه ذکر شده اند . این دو مجموعه را در پانوشت، با نشانه نقطه ویرگول (؛) از هم جدا کرده ایم. همچنین ، منابع یک مجموعه (مثلاً منابع شیعه) را نیز با نشانه ویرگول (،) از هم جدا نموده ایم.

 ۹ . رمزهاى «ج» ، «ص» و «ح» را ، به ترتیب ، براى نشان دادن جلد و صفحه و شماره حدیث به کار گرفته ایم. از این اصل ، موارد زیر، استثنا شده اند : سخنان صحابیان ، تابعیان ، راویان و محدّثان ، متون تاریخى و نیز هر آنچه اصطلاح «حدیث» ، شامل آن نمى شود و همچنین آن دسته از احادیث که در ضمن شرح حال راویان آمده اند و یا شماره هایى که نشانى شرح حال اند (و نه نشانى حدیث) . در تمامى این موارد ، به جاى رمز «ح» ، حرف «ش» را به کار برده ایم .

 ۱۰ . بسیارى اوقات ، در یک منبع ، یک حدیث ، دو شماره دارد : یکى شماره مسلسل که از ابتداى کتاب، شروع و در پایان آن ، تمام مى شود ، و دیگرى ، شماره مربوط به بابى که حدیث در آن آمده است ، و ما همواره ، شماره مسلسل حدیث را برگزیده ایم.

 ۱۱ . معیار براى ذکر شماره صفحات ، صفحه اى است که اوّلین کلمه از متن برگزیده ما، در آن قرار دارد.

 ۱۲ . اختلافاتى که میان متن برگزیده ما در این دانش نامه، با سایر متونِ نشانى داده شده در پانوشت وجود دارد ، در صورت امکان ، در پانوشت، دقیقا ذکر شده اند و گاه نیز با تعبیر «نَحوُهُ (مشابه آن)»، به وجود اختلاف ، تنها اشاره شده است.

 ۱۳ . در صورت وجود اختلاف اندک لفظى و معنایى ، یا وجود اختلاف فقط لفظى امّا فراوان و پراکنده در جاىْ جاىِ متن (به طورى که نتوان به آن اشاره کرد) ، به آوردن تعبیر «نحوه (مشابه آن)» بسنده کرده ایم.

 ۱۴ . چنانچه احادیثى با متن برگزیده ما مضمون یکسانى داشته اند ، ولى در برخى الفاظ با آن متفاوت بوده اند ، امّا این اختلاف، لطمه اى به معنا نمى زده است ، از ذکر اختلاف ، صرف نظر کرده ایم.

 ۱۵ . معیار عمده براى ذکر اختلافات ، تأثیر این اختلافات در معنا و یا مفید بودن ذکر آنها براى خواننده است ، بویژه در مَقطعى (بخشى) از حدیث که مرتبط با موضوع بحث (مَدخل و عنوان) است.

 ۱۶ . هر گاه حدیث در برخى منابع با متن برگزیده ما، در مقطع مورد بحث، مطابقت داشته، اختلاف در سایر بخش هاى حدیث، هرچند بسیار بوده ، با تعبیر «نحوه» ، خاطرنشان شده است؛ امّا اگر در مقطع مورد بحث، اندکى متفاوت، ولى در سایر بخش هاى حدیث، مطابق بوده. در این صورت ، به اختلاف آن دو، اشاره شده است. براى مثال ، در مَدخل «دوستى (المَحَبَّة)»، در عنوان «نشانه هاى دوستى خدا با بنده» ، در ذیل حدیث «إذا أحبَّ اللّه عبدا ...» ، حدیث «إذا أراد اللّه بعبدٍ خیرا ...» نیز نشانى داده شده و اختلاف میان آن دو، ذکر شده است.

 ۱۷ . پس از ذکر منابع (مصادرِ) حدیث در پانوشت ، گاه با تعبیرِ «ر . ک (رجوع کنید به) :» ارجاعاتى به برخى منابع دیگر داده مى شود . در این گونه موارد ، متن مورد ارجاع ، با متن برگزیده ، تفاوت بسیار دارد ؛ امّا در عین حال ، ملاحظه آن، براى پژوهشگر ، سودمند است .

 ۱۸ . در صفحه عنوان هر مَدخل (موضوع) و گاه در پایان برخى فصول یا عناوین، عناوین یا ابواب یا کتاب هایى یاد شده اند که مراجعه به آنها ، اطّلاعات بیشترى در زمینه موضوع مورد نظر ، در اختیار پژوهشگر مى گذارد.

 ۱۹ . پاره اى اختلافات ، با عبارات زیر ، توضیح داده شده اند: «و فیه کذا بدلَ کذا (در این منبع ، فلان عبارت، به جاى فلان عبارت آمده)» ، «لیس فیه کذا (در این منبع ، فلان عبارت ، وجود ندارد)» ، «لیس فیه من کذا إلى کذا (در این منبع ، از فلان عبارت تا فلان عبارت، وجود ندارد)» ، «بزیادة کذا بعد کذا (با افزونى فلان عبارت، بعد از فلان کلمه)» ، «بزیادة کذا فى آخره (با افزونى فلان عبارت در پایان آن)» .

 چنانچه در برخى منابع ، عبارت کاملى از ابتداى حدیثى که در متن آمده ، حذف شده باشد ، با عبارت «لیس فیه صدره (در این منبع ، صدر حدیث نیامده)» به، این اختلاف ، اشاره کرده ایم ؛ امّا اگر عبارت محذوف ، کامل نباشد ، آن را با این عبارت ، خاطرنشان کرده ایم: «ولیس فیه صدره إلى کذا (در این منبع ، از آغاز حدیث تا فلان کلمه نیامده است)» .

 اگر این کاستى، در آخر حدیث و یک جمله کامل باشد ، آن را با این عبارت، توضیح داده ایم : «و لیس فیه ذیله (در این منبع ، پایان حدیث نیامده است)» ؛ ولى اگر یک جمله کامل نباشد یا چند جمله باشد ، آن را با این عبارت، خاطرنشان ساخته ایم : «و لیس فیه ذیله من کذا (در این منبع ، بخش پایانى حدیث ، از فلان کلمه، نیامده است)» .

 ۲۰ . هر کلمه یا عبارتى که بعد از نام یک منبع آمده ـ خواه براى بیان نام راوى باشد ، یا براى بیان اختلاف و یا مشابهت ـ فقط به همان منبعْ مربوط مى شود ، مگر آن که همراه با یکى از این الفاظ ، آمده باشد : «کِلاهُما (هر دو منبع)» ، «کُلُّها (همه منابع)» ، «فیهما (در این دو منبع)» و «فیها (در همه این منابع)»، که در این صورت ، به منابع پیش از آن نیز برمى گردد. گفتنى است که هر گاه دو نشانى به یک منبع داده شود ، هر یک از آن دو ، مستقل در نظر گرفته مى شود و آنچه گفتیم ، در باره آن نیز جارى است.

 نیز باید دانست که به کار بردن تعابیر یاد شده، گاه، ما را وا مى دارد که ترتیب منابع (بر حَسَب اعتبار آنها) را رعایت نکنیم . بنا بر این ، این بند از توضیحات ، بر بندهاى پیشین ـ که براى توضیح روش خود آوردیم ـ ، حاکم است. براى مثال ، اگر مَروىٌّ عنه (یعنى گوینده اصلى حدیث) [۱۳۸] یا راوى، در دو یا چند منبع ، یکى باشد ، در پانوشت، این منابع را به صورت پیاپى مى آوریم و در پى آن ، یکى از این دو تعبیر را به کار مى بریم : «کِلاهُما عن... (در هر دو منبع از...)» و «کُلُّها عن... (همه آنها از...)» ؛ و چنانچه مرجع ضمیر ، موجب اشتباه گردد ، به جاى آن ، تعداد منابعِ هم سخن در این باره را ذکر مى کنیم . براى مثال آورده ایم: «و الثلاثة الأخیرة عن الإمام الباقر علیه السلام (سه منبع آخر ، از امام باقر علیه السلام )».

 ۲۱ . سعى شده است که از کتاب هایى که انتساب آنها به اهل بیت علیهم السلام قطعى نیست ، نقل کمترى صورت گیرد. با این حال ، چنانچه حدیثى را از این گونه کتاب ها انتخاب کنیم ، در ابتداى حدیث ، به این تردید در نسبت کتاب به امام علیه السلام ، اشاره مى کنیم ، مثل : الدیوان المنسوب إلى الإمام علىّ علیه السلام ، التفسیر المنسوب إلى الإمام العسکرىّ علیه السلام ، مصباح الشریعة ـ فیما نَسَبَه إلى الإمام الصادق علیه السلام ـ .

 ۲۲ . معیارِ آوردن نام مَروىٌّ عنه یا راوى ، بدین گونه است :

 الف ـ در ابتداى هر حدیث (صدر حدیث) ، نام مروىٌّ عنه (گوینده اصلى حدیث) را مى آوریم ، مگر آن که راوى در حدیث ، نقش داشته باشد ـ به طورى که جز با آوردن نام او ، حدیث ، مفهوم درست خود را پیدا نکند ـ ، که در این صورت ، ابتدا نام راوى را مى آوریم و سپس ، نام مروىٌّ عنه را و از آن جا که به اقتضاى شیوه تدوین این دانش نامه، در ابتداى حدیث ، نام مروىٌّ عنه آورده مى شود و اگر نام مروىٌّ عنه را نتوان آورد، [۱۳۹] نام منبع مى آید، لذا در چنین مواردى (نقش داشتن راوى در حدیث)، نام منبعى که متن از آن نقل شده است ، خواهد آمد و سپس ، نام راوى، مانند:

  الخصال عن زُرارة: سمعتُ أبا عبد اللّه علیه السلام یقول:...، فَسَألتُه عن...، فقال: یا زرارة!...  الخصال ـ به نقل از زُراره ـ : شنیدم ابو عبد اللّه [امام صادق] علیه السلام مى فرمود:... از ایشان پرسیدم که... فرمود: اى زراره!...  

 ب ـ به سبب تعدّد القاب پیامبر بزرگوار و اهل بیت گرامى ایشان و انبیاى پیشین و نیز تعدّد نام ها و کُنیه هایى که براى آنها به کار مى رود، فقط یکى از آنها ـ که همان نام یا لقب مشهور است ـ گزینش شده است، تا در صدر احادیث، با روشى یکسان، از مروىٌّ عنه نام برده شود؛ امّا اگر نام یا لقب یا کنیه آن بزرگواران، در میانه متونِ نقل شده آمده باشد ، به همان حال ، دست نخورده باقى مى ماند، مگر در ترجمه ـ که به نحوى، وضوح آن را بیشتر مى کنیم ـ .

 ج ـ براى پرهیز از طولانى شدن گزارش ها ، چنانچه نام اهل بیت علیهم السلام در سند ، پى در پى آمده باشد ، به جاى ذکر اسامى آنها یکى پس از دیگرى ، از عبارت : «عن آبائه (از پدرانش)» استفاده مى کنیم که بیانگر این اتّصال است.

 د ـ هر گاه در منبع، از مروىٌّ عنه ، صراحتا نام برده نشده باشد ، بلکه فقط کنیه یا لقب او ذکر شده باشد (مثل : أبو الحسن ، أبو محمّد، العبد الصالح، العالم و...) و یا ابهامى در میان باشد ، [۱۴۰] در این صورت ، چنانچه مقصود از آن را احراز کنیم ، نام مروىٌّ عنه را مى آوریم ، و اگر احراز نکنیم ، آن را به همان نحو که در منبع آمده ، ذکر مى نماییم و در پانوشت، به احتمالات معتبر، اشاره مى کنیم .

 ه ـ پس از ذکر نام پیامبر، با جمله « صلى الله علیه و آله » و پس از ذکر نام هر یک از اهل بیت آن بزرگوار یا نام دیگر پیامبران و نیز فرشتگان ، با جمله « علیه السلام » ، نسبت به آنان ، اداى احترام مى شود ، هرچند در کتابى که حدیث از آن نقل شده ، نام آنان بدون تکریم آمده باشد و یا با الفاظ دیگرى از آنان تکریم شده باشد . همچنین ، در مورد دیگران ، فقط به ذکر نام ، اکتفا شده است.

 و ـ راوى اوّل ـ که خبر را از مروىٌّ عنه روایت مى کند ـ ، اگر در صدر حدیثْ نام برده نشود ، در پانوشت ، پس از هر نشانى، یاد مى شود ، و اگر حدیث را یکى از اهل بیت علیهم السلام از یکى از اجداد گرامى اش روایت کرده باشد ، نام شریف او و نیز نام راویان بالاتر، تا به اوّلین راوى، مى آید.

 ز ـ اگر نام راوى دقیقا معلوم نباشد ، نام او در پانوشت، اصلاً آورده نمى شود ، مانند وقتى که حدیث با سندى مُرسَل ، نظیر «أحمد بن محمّد ، عن بعض أصحابنا ، عن الإمام الباقر علیه السلام (احمد بن محمّد، از یکى از راویان امامى مذهب، از امام باقر علیه السلام )»، روایت شده باشد.

 ح ـ هر گاه در پانوشت ، بعد از منبع دوم یا هر کدام از منابع پس از آن ، نام پیامبر صلى الله علیه و آله یا یکى از اهل بیت علیهم السلام را (با تعبیر: عن فلان) ذکر کنیم ، این ، بدان معناست که حدیث، در این منبع ، از ایشان نقل شده و نه از بزرگوار دیگرى که در صدر حدیث ، یاد شده است . همچنین هر گاه در این موارد، پس از نام یاد شده در پانوشت ، عبارت «عنه صلى الله علیه و آله » یا «عنه علیه السلام » را بیفزاییم ، این ، بدان معناست که مروىٌّ عنه ، خود، راوى حدیث است و آن را به بزرگوار دیگرى که در صدر حدیثْ نام برده شده ، اِسناد داده است.

 ط ـ اگر حدیث، از منبعى (کتابى) نقل شده باشد که همه یا بیشتر احادیث آن، با سند واحدى (مشترکى) روایت شده اند، از آن سند واحد، تنها به آوردن نام پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام در صدر و پانوشت حدیث، اکتفا مى گردد.

 از منابعى که با یک سندْ روایت شده اند، مى توان به: طبّ الإمام الرضا علیه السلام ، مسائل علىّ بن جعفر، التفسیر المنسوب إلى الإمام العسکرى علیه السلام و صحیفة الإمام الرضا علیه السلام اشاره کرد. الجعفریّات، النوادر للراوندى، قُرب الإسناد و دُرَر الأحادیث النبویة نیز از آن دسته منابع اند که بیشتر احادیث آنها با یک سند مشترک، روایت شده است.

 ى ـ اگر متن، از پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام روایت نشده باشد ، یا حدیثِ قدسى باشد، یا با عبارت هایى مانند : «سُئلَ (مورد پرسش قرار گرفت)» و «رُوِىَ (روایت شده است)»، قول یا فعل یا تقریر پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام نقل شده باشد ، بدون آن که از راوى مشخّصى روایت شده باشد، یا ـ همان طور که گذشت ـ نام راوى در آغاز حدیث یا در متن آن آمده باشد و راوى در متن حدیث، نقش داشته باشد ، و خلاصه آن که : هر گاه در آغاز حدیث ، نام پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام را نتوان آورد، نام منبع (کتاب) را در آغاز آن مى آوریم .

 ۲۳ . چنان که مى دانیم ، در تدوین و نگارش این دانش نامه ، از روش موضوعى پیروى کرده ایم که این ، خود ، بُرش متون معیّنى از احادیث مربوط به مَدخل یا عنوان (تیتر) مورد نظر را اقتضا مى کند . این نکته ، یکى از اصولى است که براى پرهیز از تکرار ، نمى توان از آن صرف نظر کرد ، مخصوصا در احادیث طولانى . ما همواره کوشیده ایم تا آن بُرش (مَقطعِ) نقل شده ، کامل ، تام و خالى از ابهام باشد ، هر چند با آوردن توضیحات لازم در آغاز حدیث ، و البته با رعایت زیبایى سیاق و وارد نیامدن اخلال به نظم حدیث.

 بنا بر این ، در این دانش نامه، صدر حدیث ـ که پیش از متن آن، قرار گرفته و با علامت دو نقطه (:) از آن جدا شده ـ ، در واقع ، مکمّل متن است ، به طورى که گاه بدون آن ، فهم حدیث ، ناممکن مى شود ، و گاهى اوقات هم این صدر، در فهم پاره اى شناسه ها و خصوصیات متن ـ که به خواننده در فهم فضاى حدیث، کمک مى کنند ـ مفید است.

 ۲۴ . قبلاً گفتیم که معیار ما در انتخاب یک متن (روایت) از میان متون مختلف ، رسا و فراگیر بودن آن است ؛ امّا با این حال ، گاه متن برگزیده ، داراى پاره اى اغلاط ناشى از تصحیف یا سهو راویان است. در این گونه موارد ، سعى کرده ایم که آن اغلاط را با روش هاى مختلف (به اقتضاى نوع غلط) ، رفع و تصحیح کنیم : از طریق مراجعه به چاپ هاى مختلف منبع ، و یا مراجعه به بحار الأنوار و دیگر کتاب هاى واسطه (اگر این کتاب ها از همان منبع ما نقل کرده باشند ؛ چرا که در این صورت ، به منزله نسخه اى از نسخه هاى منبع به شمار مى آیند) و سپس ، مراجعه به منابع دیگر و تأیید گرفتن از آنها.

 در همه این موارد ، امانتدارى علمى رعایت گردیده و جدّا سعى شده است که از بازى با متن ، پرهیز گردد و توضیحات لازم ، در پانوشتْ آورده شود ، مگر در موردى که تصحیف ، قطعى باشد . در این صورت ، آن را در متن ، تصحیح کرده و به خطاى نسخه، در پانوشت، اشاره کرده ایم.

 ۲۵ . در صورت وجود توضیحاتى در وسط متن برگزیده که ربطى به موضوع نداشته ، از ذکر آن، خوددارى ورزیده و به جاى آن ، سه نقطه گذاشته ایم. البته ، در احادیث کوتاه ، بنا بر آوردن تمام متن بوده ، هرچند در لابه لاى آن ، توضیحاتى آمده باشد که ربطى به موضوع ندارد . این کار ، براى اجتناب از تقطیع حدیث بوده است و تقطیع، تنها زمانى صورت گرفته که چاره اى جز آن نبوده است.

 ۲۶ . افزوده هاى میان دو قلّاب (کروشه) از ماست ، خواه این افزوده ها براى بیان مرجع ضمیر غایب (مستتر یا بارز) باشد یا هر توضیح دیگرى.

 ۲۷ . افزوده هاى میان دو هلال (پرانتز) ، در متن عربى ، از منبع است ، خواه نسخه بدل باشد یا جز آن .

 ۲۸ . تا جاى ممکن، کوشیده ایم تا واژگان پیچیده و دور از ذهن را شرح دهیم و براى این کار ، به کتاب هاى اصلى لغت و غریب الحدیث (مانند : لسان العرب، معجم مقاییس اللغة ، النهایة ى ابن اثیر ، الصحاح جوهرى ، القاموس المحیط فیروزآبادى ، المصباح المنیر فیّومى و المفردات راغب) و دیگر منابع معتبر ، تکیه کرده ایم و سعى نموده ایم از میان معانى متعدّدى که گاه براى یک واژه در این گونه منابعْ ذکر مى شود ، معناى متناسب با سیاق حدیث را برگزینیم.

 در شرح پاره اى عبارات و ترکیبات پیچیده ، از کتاب هایى که متون حدیثى را شرح کرده اند (مانند : مرآة العقول ، الوافى ، حلیة المتّقین ، توضیحات مجلسى در بحار الأنوار ، شرح نهج البلاغة ى ابن ابى الحدید ، و فتح البارى) و دیگر کتاب ها نیز کمک گرفته ایم . [۱۴۱]

 

[۱] پیام مقام معظّم رهبرى به مناسبت افتتاح مؤسّسه علمى ـ فرهنگى دار الحدیث، در تاریخ ۲۲ / ۸ / ۱۳۷۴ .

[۲] الکافى : ج ۱ ص ۸ ـ ۹ .

[۳] صحیفه امام : ج ۲۱ ص ۲۸۹ .

[۴] تاریخ دمشق : ج ۱۷ ص ۲۹۶ ، الأنساب : ج ۱ ص ۴۰ ، کنز العمّال : ج ۱۰ ص ۱۷۱ ح ۲۸۸۸۶ ، شرح الأخبار : ج ۲ ص ۳۸۹ .

[۵] غرر الحکم : ج ۳ ص ۹۵ ح ۳۹۱۲ ، عیون الحکم و المواعظ : ص ۱۷۹ ح ۳۶۸۹ .

[۶] مَدخَل: در دانش نامه ها، به هر واژه اصلى که توضیحى (مقاله اى) در ذیل خود دارد، «سَرواژه» یا «مَدخَل» مى گویند. به مجموع سرواژه و توضیح، بر روى هم، نیز «مدخل» گفته مى شود (ر.ک: فرهنگ بزرگ سخن) .

[۷] این پژوهشکده، بخشى از مؤسّسه علمى ـ فرهنگى دار الحدیث است.

[۸] معانى الأخبار : ص ۱۸۰ ح ۱ ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج ۱ ص ۳۰۷ ح ۶۹ ، بحار الأنوار : ج ۲ ص ۳۰ ح ۱۳ .

[۹] اشاره است به حدیث نبوى : «أنا مدینةُ الحِکمةِ و علىٌّ بابُها ؛ من شهر حکمتم و على ، دروازه آن است» (ر.ک : دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ : ج ۱۰ ص ۵۰۹ «بخش یازدهم / جایگاه علمى / دروازه حکمت پیامبر صلى الله علیه و آله ») .

[۱۰] سال ها پس از انتشار این کتاب ، به این حدیث نبوى برخوردم که مى فرماید: «أنا میزانُ الحِکمةِ و علىٌّ لِسانُها ؛ من ترازوى حکمتم و على ، زبانه آن است» (ر.ک: إحقاق الحقّ: ج ۶ ص ۴۶؛ الفصول المهمّة فى معرفة الأئمة: ج ۲ ص ۱۱۶۵).

[۱۱] چاپ نخست این ترجمه، در ۱۳۷۷ش/ ۱۴۱۹ق، منتشر گردید.

[۱۲] این کتاب، به زبان ترکى استانبولى نیز ترجمه شده است .

[۱۳] این کتاب تا کنون به زبان هاى: فارسى ، انگلیسى ، فرانسوى ، اندونزیایى، بوسنیایى ، روسى ، کردى ، اسپانیولى، سواحلى، روآندایى، فولانى، ترکى استانبولى و آذرى ترجمه شده است .

[۱۴] بودجه سال اوّل دار الحدیث که توسط حضرت امام رحمه الله تأمین شد ، حدود دویست و پنجاه هزار تومان بود.

[۱۵] متن پیام مقام معظّم رهبرى به مناسبت افتتاح رسمى «دار الحدیث»:

 بسم اللّه الرحمن الرحیم. اهتمام به حدیث ، پس از تمسّک به کتاب حکیم حمید ، برترین وظیفه اى است که عالِم دین ، بدان مکلّف است. این ، استضائه از انوار علم و حکمتى است که از کلام و تعلیم و هدایت پیامبر مکرّم اسلام صلى الله علیه و آله و ائمّه معصومین از اهل بیت آن حضرت علیهم السلام ساطع مى گردد و خِرد و اندیشه انسانى را دستگیرى و راه نمایى ، و زندگى بشر را برخوردار از سلوک حکیمانه و خردمندانه مى کند و چنین است که حضرت ابى جعفر ، به جابر مى فرماید: یا جابِرُ! وَ اللّهِ لَحَدیثٌ تُصیبُهُ مِن صادِقٍ فى حَلالٍ وَ حَرامٍ، خَیرٌ لَکَ مِمّا طَلَعَت عَلَیهِ الشَّمسُ حَتّى تَغرُبَ (المحاسن : ج ۱ ص ۳۵۶ ح ۷۵۶ ، بحار الأنوار : ج ۲ ص ۱۴۶ ح ۱۵) .

 در تاریخ علم دین ، جمع حدیث و حمل و فهم و درک و شرح آن ، یکى از بزرگ ترین فصول است و با یک نظر ، حدیث ، مادرِ بسیارى از علوم اسلامى یا همه آنهاست. از این روست که عالِم دین شناس بزرگِ اقدم ، شیخ کلینى رحمه الله ، در مقدّمه کتاب کافى شریف ، حدیث را برابر با علم دین دانسته و آن را محور علم و ایمان به شمار آورده است. دقّت و باریک بینى فقها و علماى برجسته سلف در امر حدیث و چگونگى تحمّل آن و شرایط وثوق به روایت و دیگرِ آنچه در این باب بر اهلش آشکار است ، همه از همین اهمّیت و عظمت شأنى که در باره حدیث و تأثیر آن در سرنوشت فرد و جامعه اسلامى گفته شد ، سرچشمه مى گیرد.

 امروزه ، در باره حدیث ، به تدقیق و جداسازى سَره از ناسره ، و راست از دروغ ، و مسلّم از مشکوک ، و نیز به تأمّل در فهم معضلات و مفاد و مضمون هاى اساسى آن ، و نیز به تطبیق یا نسبت یابىِ آن با کلام اللّه عزیز حکیم ، و شرح و بسط عالمانه و محقّقانه ، و نیز به نشر و همگانى کردنِ آنچه همگان را به کار خواهد آمد ، و بسى خدمات و تلاش هاى دیگر ، نیازى مبرم و سازماندهى شده وجود دارد.

 در کنار این همه ، پردازش علم رجال ، بررسى تاریخ صدور حدیث و سیر آن ، کسب آگاهى از آن زمینه اى که صدور هر حدیثى را لازم یا راجح ساخته است ، و جستجو از مضمون هاى مشابه در کتبِ حدیث اهل سنّت ، از جمله کارهاى لازم و ضرورى است.

 اکنون ، تأسیس مجمع «دار الحدیث»، به همّت جناب حجّة الإسلام و المسلمین آقاى رى شهرى ـ که در کار حدیث ، گذشته از شوق و علاقه ، تبحّر و سابقه و تجربه نیز دارند ـ ، این مژده را مى دهد که به حصول این خواسته ها و نیازها در امر حدیث ، به تدریج ، نزدیک خواهیم شد ، إن شاء اللّه تعالى!

 توفیق ایشان و همکارانشان را از خداوند متعال خواستارم .

 سیّد على خامنه اى

 ۲۲ / ۸ / ۷۴

[۱۶] از نسخه فارسى ـ عربى این دانش نامه، پیش از این تغییر عنوان، دوازده جلد، تا پایان مَدخل «بُغض»، منتشر شده است. این تغییر عنوان، شامل نسخه عربى دانش نامه ـ که با نام موسوعة میزان الحکمة، از ۱۳۸۳ ش (۱۴۲۵ ق)، شش جلد آن (تا مَدخل «اَبدال») منتشر شده است ـ نیز مى شود. این نام، در ویرایش دوم نسخه عربى، به موسوعة معارف الکتاب و السنة تغییر یافت.

[۱۷] نساء : آیه ۱۳۴ .

[۱۸] اعراف : آیه ۹۶ .

[۱۹] نهج البلاغة : نامه ۲۷ ، بحار الأنوار : ج ۳۳ ص ۵۸۱ ح ۷۲۶؛ شرح نهج البلاغة : ج ۱۵ ص ۱۶۳ . نیز ، ر. ک: توسعه اقتصادى بر پایه قرآن و حدیث : ج ۱ ص ۳۷ (اهمّیت پیشرفت اقتصادى) .

[۲۰] ر.ک: ص ۴۱ (درآمد / معناى سنّت).

[۲۱] نجم : آیه ۳ ـ ۴ .

[۲۲] نحل : آیه ۴۴ .

[۲۳] نساء : آیه ۸۰ .

[۲۴] الکافى : ج ۲ ص ۷۴ ح ۲ ، المحاسن : ج ۱ ص ۴۳۳ ح ۱۰۰۳ ، بحار الأنوار : ج ۷۰ ص ۹۶؛ المصنّف ، ابن ابى شیبه : ج ۸ ص ۱۲۹ ح ۳۱ .

[۲۵] مجموعه این ویژگى ها را به تفصیل ، در کتاب شناخت نامه قرآن (بخش یکم / فصل یکم) آورده ایم .

[۲۶] الکافى: ج ۲ ص ۵۹۹ ح ۲ .

[۲۷] ر.ک: همین دانش نامه : ج ۱۰ ص ۷ (اهل بیت علیهم السلام / فصل چهارم: دانش اهل بیت علیهم السلام / ویژگى هاى علمى اهل بیت علیهم السلام ) و ص ۳۹ (درهاى علوم اهل بیت علیهم السلام ) و ص ۷۵ (سرچشمه هاى علم اهل بیت علیهم السلام ).

[۲۸] حجر: آیه ۹.

[۲۹] ر . ک : شناخت نامه قرآن ، نگارش همین مؤلف .

[۳۰] نحل: آیه ۸۹ .

[۳۱] النوادر، راوندى : ص ۱۴۳ ح ۱۹۷ .

[۳۲] نهج البلاغة : خطبه ۱۹۸ ، بحار الأنوار : ج ۹۲ ص ۲۱ ح ۲۱ .

[۳۳] بحار الأنوار : ج ۳۵ ص ۴۰۳ ح ۲۱، تفسیر العیّاشى: ج ۲ ص ۲۰۳ ح ۶ .

[۳۴] تفسیر العیّاشى : ج ۲ ص ۲۰۳ ح ۶، بحار الأنوار : ج ۳۵ ص ۴۰۴ ح ۲۱ .

[۳۵] الطرف، ابن طاووس : ص ۱۴۴، بحار الأنوار : ج ۲۲ ص ۴۷۷ ح ۲۷ .

[۳۶] عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج ۲ ص ۸۷ ح ۳۲ ، الأمالى، طوسى : ص ۵۸۰ ح ۱۲۰۳ ، تنبیه الخواطر : ج ۲ ص ۷۲، بحار الأنوار : ج ۹۲ ص ۱۵ ح ۸ ؛ تاریخ بغداد : ج ۶ ص ۱۱۷ ش ۳۱۴۷ .

[۳۷] ر . ک : شناخت نامه قرآن : (توضیحى در باره شمار بطون قرآن) .

[۳۸] بحار الأنوار : ج ۹۲ ص ۹۱ ح۳۷ .

[۳۹] عوالى اللآلى : ج ۴ ص ۱۰۷ ح ۱۵۹ .

[۴۰] عوالى اللآلى : ج ۴ ص ۱۰۵ ح ۱۵۵ ، جامع الأخبار : ص ۱۱۶ (از امام حسین علیه السلام ) ، الدرّة الباهرة : ص ۳۱ ، نزهة الناظر : ص ۱۷۲ ح ۳۵۷ ، أعلام الدین : ص ۳۰۳ (از امام صادق علیه السلام ) ، بحار الأنوار : ج ۹۲ ص ۲۰ ح ۱۸ .

[۴۱] بنا بر این ، احادیث ، همان سنّت نیستند ؛ بلکه انتقال دهنده سنّت و بازگوکننده آن هستند ؛ امّا گاه از باب توسّع ، و به خاطر آن که اثبات کننده سنّت هستند ، سنّتْ خوانده مى شوند (اُصول الفقه ، مظفّر : ج ۳ ص ۵۴) .

[۴۲] ر.ک : همین دانش نام : ج ۱۰ ص ۷ (اهل بیت علیهم السلام / فصل چهارم : دانش اهل بیت علیهم السلام ) .

[۴۳] سنن الترمذى : ج ۵ ص ۶۶۳ ح ۳۷۸۸ ، کنز العمّال : ج ۱ ص ۱۷۳ ح ۸۷۳ ؛ کمال الدین : ص ۲۳۸ ح ۵۶ ، بحار الأنوار : ج ۲۹ ص ۳۴۰ ح ۷ . براى اطّلاع بیشتر ، ر. ک : همین دانش نامه : ج ۹ ص ؟؟؟ (اهل بیت علیهم السلام فصل سوم / کاوشى در باره حدیث ثقلین / تاریخ صدور حدیث و مناسبت آن) .

[۴۴] ر.ک : همین دانش نامه: ج ۱۰ ص ۳۴۵ (اهل بیت علیهم السلام /فصل هشتم / عناوین حقوق اهل بیت علیهم السلام / تمسّک) .

[۴۵] ر. ک : همین دانش نامه : ج ۱۰ ص ۱۱ (اهل بیت علیهم السلام / فصل چهارم / ویژگى هاى علمى اهل بیت علیهم السلام / وارثان دانش پیامبران) و دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام : ج ۱۰ ص ۵۱۵ (بخش یازدهم / جایگاه علمى / وارث دانش پیامبر صلى الله علیه و آله ) و ص ۵۱۹ (وارث دانش پیامبران علیهم السلام ) .

[۴۶] الإرشاد : ج ۱ ص ۲۳۲ ، الاحتجاج : ج ۱ ص ۶۲۴ ، ح ۱۴۴ ، بحار الأنوار : ج ۲ ص ۱۰۰ ح ۵۹ .

[۴۷] الکافى : ج ۱ ص ۲۲۲ ، المحاسن: ج ۱ ص ۳۶۶ ح ۷۹۶ ، بحار الأنوار : ج ۲۶ ص ۱۶۷ ح ۲۳ .

[۴۸] الکافى : ج ۱ ص ۴۷۰ ، دلائل الإمامة : ص ۲۲۶ ح ۱۵۳ ، بحار الأنوار : ج ۸۱ ص ۲۰۱ ح ۵۹ .

[۴۹] الأمالى ، مفید : ص ۴۲ ح ۱۰ ، الخرائج و الجرائح : ج ۲ ص ۸۹۳ ، بحار الأنوار : ج ۲ ص ۱۷۸ ح ۲۷ .

[۵۰] الکافى : ج ۱ ص ۵۳ ح ۱۴ ، الإرشاد : ج ۲ ص ۱۸۶ ، منیة المرید : ص ۳۷۳ ، بحار الأنوار : ج ۲ ص۱۷۸ ح ۲۸ .

[۵۱] صحیح البخارى : ج ۵ ص ۲۱۴۶ ح ۵۳۴۵ و ج ۶ ص ۲۶۸۰ ح ۶۹۳۲ ، مسند ابن حنبل : ج ۱ ص ۱۷۹ ح ۳۱۱۱ ؛ الأمالى ، مفید : ص ۳۶ ح ۳ ، بحار الأنوار : ج ۲۲ ص ۴۷۴ ح ۲۲ . براى اطّلاع بیشتر ، ر . ک : دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ : ج ۲ ص ۴۲۹ (بخش سوم / آخرین تلاش هاى پیامبر براى تعیین جانشین) .

[۵۲] تذکرة الحفّاظ : ج ۱ ص ۲ .

[۵۳] جامع العلم: ص ۱۱۲، الاُم، شافعى : ج ۷ ص ۲۷۳ .

[۵۴] در سال ۱۹۰۶ م ، دکتر محمّد توفیق صدقى ، با نگارش مقاله اى با عنوان «الإسلام هو القرآن وحده» ، به این موضوع ، دامن زد (مجله المنار : سال ۹ ص ۵۱۵ . نیز براى دیدن مقالاتى که در نقد این رأى نوشته شده اند ، ر.ک : همان: ص ۶۱۰ ، ۶۹۹ ، ۹۰۶). سپس در هند و پاکستان ، گروهى با عنوان «القرآنیون» ، شکل گرفت (در این زمینه ، ر.ک : القرآنیون و شبهاتهم حول السنّة ، خادم احسان الهى بخش ، مکّه : مکتبة الصدّیق ، ۱۴۲۱ق/ ۲۰۰۰ م ، دوم ؛ تدوین السنّة النبویّة ، محمّد بن مطر الزهرانى ، ص ۴۶ ـ ۶۴ ؛ دفاع عن القرآن الکریم ، السیّد محمّدرضا الحسینى الجلالى ، ص ۱۷ ـ ۲۶) .

[۵۵] مانند آیه ۴۴ از سوره نحل و آیه ۹۲ از سوره مائده.

[۵۶] نور : آیه ۴۶ .

[۵۷] آل عمران : آیه ۱۳۸ .

[۵۸] نحل : آیه ۸۹ .

[۵۹] ر.ک : ص ۶۳ (درآمد / مراتب قرآن شناسى) .

[۶۰] «مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ یُوحَى ؛ و از سرِ هوس ، سخن نمى گوید . این (قرآن) ، بجز وحى اى که فرو فرستاده مى شود ، نیست» (نجم: آیه ۳ ـ ۴) .

[۶۱] «مَّن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ؛ هر کس پیامبر را اطاعت کند، خداوند را اطاعت کرده است» (نساء:آیه۸۰).

[۶۲] «مَآ ءَاتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُواْ ؛ آنچه را که پیامبر به شما داده است ، بگیرید و از آنچه شما را باز داشته ، باز ایستید» (حشر : آیه ۷) .

[۶۳] تفسیر الطبرى : ج ۱ ص ۳۷، تفسیر ابن کثیر : ج ۱ ص ۱۷ .

[۶۴] تفسیر الطبرى : ج ۱ ص ۳۷، تفسیر ابن کثیر : ج ۱ ص ۱۷ .

[۶۵] تفسیر الطبرى : ج ۱ ص ۳۸ .

[۶۶] ر .ک : فرائد الاُصول (الرسائل) : ج ۱ ص ۵۶ . نیز، ر.ک: اخباریگرى (تاریخ و عقاید): ص ۱۲۴.

[۶۷] محمّدامین استرآبادى (م ۱۰۳۰ق) که طریقه اخباریگرى را بنیاد گذاشت . وى ، پیش تر اهل اجتهاد بود ؛ ولى بعدها تحت تأثیر استادش میرزا محمّد استرآبادى ، به اخباریگرى متمایل شد (ر . ک : روضات الجنّات : ج ۱ ص ۱۲۰ـ ۱۳۹) .

[۶۸] الفوائد المدنیة : ص ۴۷ .

[۶۹] سنن الترمذى : ج ۵ ص ۱۹۹ ح ۲۹۵۰ ـ ۲۹۵۱ ، تفسیر الطبرى : ج ۱ ص ۳۴ ، عوالى اللآلى : ج ۴ ص ۱۰۴ ح ۱۵۴ .

[۷۰] کمال الدین : ص ۲۵۷ ، التحصین ، ابن طاووس : ص ۶۲۵ ، بحار الأنوار : ج ۳۶ ص ۲۲۷ ح ۳ .

[۷۱] مجمع البیان : ج ۱ ص ۸۰ ، وسائل الشیعة : ج ۱۸ ص ۱۵۱ ح ۳۳۵۸۷ ،البرهان ، زرکشى : ج ۲ ص ۱۶۴ .

[۷۲] تفسیر العیّاشى : ج ۱ ص ۱۷ ح ۴ ، بحار الأنوار : ج ۹۲ ص ۱۱۰ ح ۱۳ .

[۷۳] المحاسن : ج ۲ ص ۷ ح ۱۰۷۶ ، تفسیر العیّاشى : ج ۱ ص ۱۲ ح ۸ ، بحار الأنوار : ج ۹۲ ص ۹۱ ح ۳۷ .

[۷۴] علل الشرائع : ص ۸۹ ح ۵ ، بحار الأنوار : ج ۲ ص ۲۹۳ ح ۱۳ .

[۷۵] الکافى : ج ۸ ص ۳۱۱ ح ۴۸۵ ، بحار الأنوار : ج ۲۴ ص ۲۳۷ ح ۶ .

[۷۶] فسر، مادّه اى است که بر بیان چیزى و روشن ساختن آن ، دلالت مى کند (معجم مقاییس اللغة : ج ۴ ص ۵۰۴ مادّه «فسر») . «فسّر الأمر» ، یعنى : آن مسئله را واضح ساخت و بیان کرد و «فسّر المغطّى» ، یعنى : از آن پنهان ، پرده بر داشت (المنجد : مادّه «فسر») .

[۷۷] فرائد الاُصول : ج ۱ ص ۵۷ .

[۷۸] براى توضیح بیشتر ، ر.ک : فرائد الاُصول: ج ۱ ص ۱۳۵ (الأمارات المعمولة فى استنباط الأحکام الشرعیّة من ألفاظ الکتاب و السنّة) .

[۷۹] حج : آیه ۷۸ .

[۸۰] الکافى : ج ۳ ص ۳۳ ح ۴ ، تهذیب الأحکام : ج ۱ ص ۳۶۳ ح ۱۰۹۷ ، بحار الأنوار : ج ۲ ص ۲۷۷ ح ۳۲ .

[۸۱] ر. ک: ص ۷۰ (در آمد / مراتب قرآن شناسى / آشنایى با حقایق قرآن) .

[۸۲] آل عمران : آیه ۱۳۸ .

[۸۳] ص : آیه ۲۹ .

[۸۴] محمّد : آیه ۲۴ .

[۸۵] الکافى : ج ۱ ص ۶۹ ح ۱ ، الأمالى ، صدوق : ص ۴۴۹ ح ۶۰۸ ، المحاسن : ج ۱ ص ۳۵۴ ح ۷۴۹ ، بحار الأنوار : ج ۲ ص ۲۴۳ ح ۴۴ .

[۸۶] المحاسن : ج ۱ ص ۴۲۱ ح ۹۶۴ ، بحار الأنوار : ج ۹۲ ص ۹۰ ح ۳۴ .

[۸۷] الکافى : ج ۱ ص ۶۳ ح ۱ ، الخصال : ص ۲۵۶ ح ۱۳۱ ، تحف العقول : ص ۱۹۵ ، وسائل الشیعة : ج ۲۷ ص ۲۰۷ ح ۳۳۶۱۴ .

[۸۸] ر.ک : فرائد الاُصول : ج ۱ ص ۵۷ .

[۸۹] المیزان فى تفسیر القرآن : ج ۵ ص ۲۷۶ .

[۹۰] المیزان فى تفسیر القرآن : ج ۳ ص ۸۴ ـ ۸۵ .

[۹۱] عوالى اللآلى: ج۴ ص۱۰۵ ح۱۵۵، جامع الأخبار : ص۱۱۶، نزهة الناظر : ص ۱۷۲ ح ۳۵۷، أعلام الدین : ص ۳۰۳، بحار الأنوار : ج ۹۲ ص ۲۰ ح ۱۸ .

[۹۲] نهج البلاغة : خطبه ۱۷۶ ، بحار الأنوار : ج ۹۲ ص ۲۴ ح ۲۴ .

[۹۳] نهج البلاغة : خطبه ۱۷۶ ، بحار الأنوار : ج ۹۲ ص ۲۴ ح ۲۴ .

[۹۴] ص : آیه ۲۹ . نیز ، ر . ک : نساء : آیه ۸۲ ، مؤمنون : آیه ۶۸ و محمّد : آیه ۲۴ .

[۹۵] الکافى : ج ۲ ص ۵۹۹ ح ۲ ، تفسیر العیّاشى : ج ۱ ص ۳ ح ۱ ، بحار الأنوار : ج ۹۲ ص ۱۷ ح ۱۶ ؛ کنز العمّال : ج ۲ ص ۲۸۹ ح ۴۰۲۷ .

[۹۶] شاید مراد از «داراى ستارگانى است» ، این باشد که آیاتى دارد که بر احکام خدا ، دلالت دارند و با ف آن آیات، به این احکام ، راه برده مى شود و باز آیاتى دارد که بر این آیات ، دلالت دارند و آنها را توضیح مى دهند ، یا شاید مراد از «ستارگان» سوم ، سنّت باشد ؛ زیرا سنّت ، قرآن را توضیح مى دهد ، یا شاید مراد ، ائمّه علیهم السلام باشند که عالم به قرآن اند و یا شاید مراد ، معجزات باشند ؛ زیرا معجزات، بر حقّانیت آیات ، دلالت دارند (مرآة العقول : ج ۱۲ ص ۴۷۱) .

[۹۷] نهج البلاغة : خطبه ۱۳۳ ، بحار الأنوار : ج ۹۲ ص ۲۲ ح ۲۳ .

[۹۸] انعام: آیه ۳۸ .

[۹۹] اشاره دارد به آیه ۸۹ از سوره نحل : «وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَىْ ءٍ ؛ و کتاب (قرآن) را که روشنگر همه چیز است ، بر تو فرو فرستادیم» .

[۱۰۰] نهج البلاغة : خطبه ۱۸ ، الاحتجاج : ج ۱ ص ۶۲۰ ح ۱۴۲ ، بحار الأنوار : ج ۲ ص ۲۸۴ ح ۱ .

[۱۰۱] ر.ک : ص ۴۶ (درآمد / دیدگاه نخست : فهم قرآن ، بى نیاز از سنّت) .

[۱۰۲] نهج البلاغة : حکمت ۴۳۲ ، عیون الحکم و المواعظ : ص ۱۶۰ ح ۳۴۳۶ ، بحار الأنوار : ج ۶۹ ص ۳۱۹ ح ۳۶ . نیز ، ر.ک : حلیة الأولیاء : ج ۱ ص ۱۰ ، تاریخ دمشق : ج ۴۷ ص ۴۶۶ ، الدرّ المنثور : ج ۴ ص ۳۷۰ .

[۱۰۳] ر . ک : همین دانش نامه : ج ۱۰ ص ۷ (اهل بیت علیهم السلام / فصل چهارم : دانش اهل بیت علیهم السلام ) .

[۱۰۴] الکافى : ج ۱ ص ۲۲۸ ح ۲ ، بصائر الدرجات : ص ۱۹۳ ح ۱ ، بحار الأنوار : ج ۹۲ ص ۸۸ ح ۲۶ .

[۱۰۵] بصائر الدرجات : ص ۱۹۴ ح ۵ ، بحار الأنوار : ج ۹۲ ص ۸۹ ح ۳۰ .

[۱۰۶] مختصر بصائر الدرجات : ص ۵۹ ، بصائر الدرجات : ص ۱۹۴ ح ۶ ، تفسیر العیّاشى : ج ۱ ص ۱۶ ح ۸ ، بحار الأنوار : ج ۲ ص ۱۷۸ ح ۲۳ .

[۱۰۷] اشاره است به آیه ۸۹ از سوره نحل : «وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَىْ ءٍ ؛ و کتاب (قرآن) را که روشنگر همه چیز است ، بر تو فرو فرستادیم» .

[۱۰۸] الکافى : ج ۱ ص ۲۲۹ ح ۴ ، بصائر الدرجات : ص ۱۹۴ ح ۷ ، بحار الأنوار : ج ۹۲ ص ۸۹ ح ۳۲ .

[۱۰۹] چنان که از امام على علیه السلام نقل شده که فرمود: «أنا القرآنُ الناطق ؛ منم قرآنِ گویا» (ر.ک : دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ : ج ۸ ص ۲۹۱ «بخش نهم / على از زبان على / فضیلت هاى درخشان / قرآنِ گویا» .

[۱۱۰] مسند ابن حنبل : ج ۴ ص ۳۷ ح ۱۱۱۳۱ ، المعجم الصغیر : ج ۱ ص ۱۳۵ ، المستدرک على الصحیحین : ج ۳ ص ۱۱۸ ح ۴۵۷۶ ، المعجم الکبیر : ج ۵ ص ۱۵۴ ح ۴۹۲۳ ، کنز العمّال : ج ۱ ص ۱۷۲ ح ۸۷۲ ؛ الإرشاد : ج ۱ ص ۲۳۳ ، الإفصاح : ص ۲۲۳ ، التبیان فى تفسیر القرآن : ج ۱ ص ۳ ، بشارة المصطفى : ص ۲۷۵ ، العمدة : ص ۷۱ ح ۸۷ ، بحار الأنوار : ج ۲۳ ص ۱۰۶ ح ۷ . نیز، ر . ک : همین دانش نامه : ج ۹ ص ۴۴۴ (اهل بیت علیهم السلام / فصل سوم / پژوهشى در باره حدیث ثقلین و دلالت آن بر استمرار امامت اهل بیت علیهم السلام ) .

[۱۱۱] العمدة : ص ۳۳۰ ح ۵۵۰ .

[۱۱۲] الکافى : ج ۱ ص ۶۱ ح ۷ ، نهج البلاغة : خطبه ۱۵۸ ، بحار الأنوار : ج ۹۲ ص ۲۳ ح ۲۴ .

[۱۱۳] در احادیث فراوانى ، اهل بیت علیهم السلام خود را با این خصوصیت معرفى کرده اند ، مانند آنچه از امام زین العابدین علیه السلام نقل شده: «نَحنُ تراجمةُ وَحیِه ؛ ما مترجمان وحى او هستیم» (معانى الأخبار : ص ۳۵) یا از امام باقر علیه السلام روایت شده: «نَحنُ تراجمةُ وَحىِ اللّه ؛ ما مترجمان وحى خدا هستیم» (الکافى : ج ۱ ص ۱۹۲) و در زیارت جامعه کبیره از امام هادى علیه السلام در توصیف اهل بیت علیهم السلام آمده است: «و تَراجِمَةً لِوَحیِهِ ؛ و مترجمان وحى اویند» (کتاب من لایحضره الفقیه : ج ۲ ص ۶۱۱ ح ۳۲۱۳) .

[۱۱۴] براى اطّلاعات بیشتر در این باره، ر . ک : تفسیر جامع روایى ، ج ۱ (شناخت نامه قرآن / مقدّمه / نقش اهل بیت علیهم السلام در تفسیر قرآن).

[۱۱۵] براى دیدن بیست گونه از انواع روایات تفسیرى، ر . ک : تفسیر جامع روایى : ج ۱ (شناخت نامه قرآن / مقدّمه / گونه هاى روایات تفسیرى).

[۱۱۶] حدیث متواتر ، حدیثى است که تعداد راویان آن در هر طبقه ، به حدّى باشد که یقین به صدور آن حاصل شود . ابن صلاح ، تنها حدیث «من کذب علىّ متعمّدا فلیتبوأ مقعده من النّار» را مصداق حدیث متواتر دانسته است (مقدّمة ابن الصلاح و محاسن الاصطلاح : ص ۴۵۴) ؛ امّا در مقابل ، سیوطى در کتاب الأزهار المتناثرة فى الأخبار المتواترة ، ۱۱۳ حدیث را متواتر دانسته است ، در حالى که برخى از آنها تنها یک راوى دارند!

 علماى امامیه نیز تعداد احادیث متواتر را اندک مى دانند . در مجموع ، مى توان گفت : مُتواترِ لفظى به گونه اى که علم آور باشد ، بسیار اندک است و شاید شمار این دسته از احادیث، به ده عدد نرسد (مانند حدیث ولایت: «مَن کُنتُ مَولاهُ فَعلىٌّ مَولاه» ، که بیشترین راوى را دارد و

 حدیث ثَقَلین). مُتواتر معنوى نیز هر چند بیش از این مقدار است ، لیکن آن هم عدد قابل توجّهى را شامل نمى شود .

[۱۱۷] در علم رجال ، هدف ، شناخت راویان حدیث به صورت انفرادى است ؛ امّا در علم درایه ، هدف ، شناخت خصوصیات سلسله سند به طور کلّى است .

[۱۱۸] محقّق حلّى (م ۶۷۶ ق)، فقیه بزرگ شیعه، با نگاهى همه جانبه به این مسئله نگریسته و مبناى منطقى و میانه اى را عرضه کرده است. براى دیدن سخن دقیق و عمیق وى در این باره، ر.ک: المعتبر: ج ۱ ص ۲۹.

[۱۱۹] الکافى : ج ۱ ص ۶۹ ح ۵ ، المحاسن : ج ۱ ص ۳۴۷ ح ۷۲۷ ، بحار الأنوار : ج ۲ ص ۲۴۲ ح ۳۹ .

[۱۲۰] الکافى : ج ۱ ص ۶۹ ح ۳ ، تفسیر العیّاشى : ج ۱ ص ۹ ح ۴ ، المحاسن : ج ۱ ص ۳۴۷ ح ۷۲۵ ، بحار الأنوار : ج ۲ ص ۲۴۲ ح ۳۷ .

[۱۲۱] ر.ک : دانش نامه عقاید اسلامى: ج ۱ ص ۲۹۱ (معرفت شناسى / بخش دوم : خرد / فصل سوم / حجّیت خِرد) .

[۱۲۲] مسند ابن حنبل : ج ۹ ص ۱۵۴ ح ۲۳۶۶۷ و ج ۵ ص ۴۳۴ ح ۱۶۰۵۸ ، صحیح ابن حبّان : ج ۱ ص ۲۶۴ ح ۶۳ ، موارد الظمآن : ص ۵۱ ح ۹۲ ، الطبقات الکبرى : ج ۱ ص ۳۸۷ ، کنز العمّال : ج ۱ ص ۱۷۹ ح ۹۰۲ .

[۱۲۳] الکافى : ج ۱ ص ۴۰۱ ح ۱ ، مختصر بصائر الدرجات : ص ۱۰۶ ، الخرائج و الجرائح : ج ۲ ص ۷۹۳ ، بحار الأنوار : ج ۲ ص ۱۸۹ ح ۲۱ .

[۱۲۴] به یارى خدا، در همین دانش نامه، در مَدخل «حدیث».

[۱۲۵] الکافى : ج ۱ ص ۵۲ ح ۷ .

[۱۲۶] شهید ثانى (۹۱۱ ـ ۹۶۵ ق) ، همچنین در کتابش شرح اللمعة (ج ۳ ص ۶۶) ، در بیان شرایط اِفتا مى نویسد : « ... آرى! با همه این احوال ، فرد باید از نیروى ارجاع فروع به اصول ، و استنباط فروع از اصول ، برخوردار باشد . اصل مهم در این زمینه همین است، و گرنه ، تحصیل این مقدّمات در روزگار ما ، به سبب کثرت تحقیقات علما و فقها در این باب ، آسان شده است . آن قوّه استنباط و اجتهاد هم در دست خداوند متعال است و او ، آن را به هر یک از بندگانش که بخواهد و مصلحت بداند ، عطا مى کند . البته مجاهدت و ممارست ، تأثیر بسیارى در کسب این قوّه دارد : «و آنان که به خاطر ما مجاهدت کنند ، هر آینه ، راه هایمان را به آنان نشان مى دهیم» » .

[۱۲۷] عنکبوت : آیه ۶۹ .

[۱۲۸] منیة المرید : ص ۳۸۷ .

[۱۲۹] انفال : آیه ۲۹ .

[۱۳۰] حدید : آیه ۲۸ .

[۱۳۱] الصحیفة السجّادیّة : ص ۹۵ (دعاى ۲۲) .

[۱۳۲] شهید ثانى ، در این باره مى گوید: «...خداوند متعال ، نور دانش را در دل ناپاک و آلوده به کدورات نفسانى و اخلاق ناپسند ، نمى افکند . امام صادق علیه السلام مى فرماید : ~لیس العلم بکثرة التعلّم، و إنّما هو نور یقذفه اللّه تعالى فى قلب من یرید اللّه ان یهدیه؛ علم ، به بسیار آموختن نیست ؛ بلکه علم [واقعى] ، نورى است که خداى متعال ، در قلب هر کس که بخواهد هدایتش کند ، مى افکند}» (منیة المرید : ص ۱۶۷ و ۱۴۹ ، مشکاة الأنوار : ص ۵۶۳ ح ۱۹۰۱ ، بحار الأنوار : ج ۱ ص ۲۲۵ ح ۱۷ ؛ الدرّ المنثور : ج ۷ ص ۲۰) . ابن مسعود نیز چنین سخنى گفته است : «علم ، به کثرت روایت نیست ؛ بلکه علم ، در واقع ، نورى است که در دل مى تابد . بدین ترتیب ، دانسته مى شود که علم ، صِرف استحضار معلومات خاص نیست ، هر چند این در عرف عام ، علم خوانده مى شود ؛ امّا علم واقعى ، همان نور و پرتو ناشى از آن علم است که موجب بصیرت و خوف از خداوند مى گردد» (منیة المرید : ص ۱۶۷) .

[۱۳۳] فهرست منابع و مآخذِ (کتابْ نامه) جلد نخست دانش نامه، در پایان این جلد، خواهد آمد. این فهرست، به دلیل مشترک بودن بخش عُمده منابع در تمامى مجلّدات، مى تواند نیاز خوانندگان جلدهاى بعدى دانش نامه را تا حدّ زیادى بر طرف نماید؛ امّا به یارى خدا، در اَثناى نشر و به تدریج، فهرست هایى از منابع و مآخذ غیر مشترک نیز عرضه خواهد شد. به علاوه، در پایان تألیف، فهرست کاملى از تمامى منابع و مآخذ دانش نامه، به همراه نمایه، در اختیار خوانندگان، قرار خواهد گرفت.

[۱۳۴] منظور از «مرحله پیشین» ، کار تحقیقى مؤلّف و همکاران او در تدوین کتاب میزان الحکمه است ف (ر.ک: ص ۲۳ : «پیش گفتار / برکات میزان الحکمة») .

[۱۳۵] این اقدام ، ممکن است بارها تکرار شود .

[۱۳۶] ترتیب فعلى این دانش نامه (چه در نسخه عربى و چه در نسخه فارسى ـ عربى)، الفبایى ـ موضوعى، بر اساس عنوان عربى مَدخل ها و ریشه لغوى آنهاست؛ امّا به یارى خدا، پس از پایان یافتن تألیف، نسخه فارسى ـ عربى جدیدى از این دانش نامه، برپایه ترتیب الفبایى ـ موضوعى مَدخل هاى فارسى، تدوین و منتشر خواهد شد.

[۱۳۷] کتاب هاى موجود در گروه دانش نامه نگارى پژوهشکده علوم و معارف حدیث، بر پایه اصول و معیارهاى خاصّى مرتّب و طبقه بندى شده اند؛ معیارهایى چون : تقدّم تاریخى کتاب ، شخصیّت مؤلّف و نزدیکى اش به عصر بیان حدیث ، احراز انتساب کتاب به مؤلّف ، ارزش کتاب در محافل علمى ، و دیگر معیارها و اصول ارزش گذارى کتاب ها . همین کار ، معیار ترتیب منابع در پانوشت ها نیز قرار گرفته است .

[۱۳۸] مقصود، پیامبر یا امامى است که حدیث، از او نقل شده است.

[۱۳۹] مثل همین مورد ـ که راوى در حدیث، نقش داشته باشد ـ و یا وقتى که حدیث، «مُضمَر» است و تعیین مَروىٌّ عنه (گوینده اصلى حدیث)، امکان پذیر نیست.

[۱۴۰] مثل مواردى که حدیث، به «الحسن» (بدون هیچ مشخّصه دیگرى) نسبت داده شده است.

[۱۴۱] در ویرایش فارسى و بازبینى ترجمه ، به ضرورت ، به گروه دیگرى از منابع نیز مراجعه شده است ، از جمله براى شرح لغات به : غریب الحدیثِ هِرَوى و ابن قُتَیبه و بُستى و حَربى و سَرَقُسطى ، الطرازِ یحیى بن حمزه ، تاج العروس ، تاج المصادر بیهقى و منتهى الأرب ، و براى شرح لغات و ترکیبات پیچیده ، به : المَجازات النبویّة ، الطراز سیّد على خان مدنى و الدیباج الوضىّ ، گر چه غالبا ذکر منبع ، امکان پذیر نبوده است . 

نام منبع : دانشنامه قرآن و حدیث
پدید آورنده :
سایر پدیدآورندگان : موسوی،سید رسول؛حسینی،سید رضا؛مسعودی،عبدالهادی؛دیلمی،احمد؛محسنی نیا،محمّد رضا؛وهّابی،محمّد رضا؛شیخی،حمید رضا
تعداد جلد : 16
ناشر : سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
محل نشر : قم
تاریخ انتشار : ۱۳۹۰
نوبت چاپ : اول
  • گروه خبری : معارف,پژوهشگاه قرآن و حدیث
  • کد خبر : 2324
کلمات کلیدی
مدیر سایت
خبرنگار

مدیر سایت